پست هفتم

عزیزای دلم سلام دوباره .

ادامه مطلب ۱۸ نظر ۵ موافق ۱ مخالف

2023

عزیزای دلم سلام .

حالا که دارم این پست رو میذارم توی یه روستا تو کشور ولز هستم . 

تو یه خونه ی روستایی که دو هزار متر حیاط داره و تا دلت بخواد آرامش بخش و قشنگ و نازنینه . 

چشمت به هر خونه و حیاطی که میخوره توش پر از ال ای دی لایت هاییه که به شکل بابانوئل و گوزن و سورتمه و فلان و بهمان حیاط رو تزئین کردن . 

سه ساعت به تحویل سال مونده و من لحظه به لحظه پیگیر اخبار ایرانمونم . 

الان دیدم که احتمالا ائتلاف تشکیل شده بالاخره و کلی احساساتی شدم . 

برای تحویل سال و دعای سال جدید میلادی توی دلم هیچ آرزویی جز آزادی ایران نیست . 

امروز که رفته بودیم خرید توی ماشین داشتم به این فکر میکردم که قبل از مهاجرت خیلی قاطعانه نظرم این بود که وطن هیچ کجا نیست جز جایی که توش شادی ، ولی مهاجرت باعث شد توی قلبم جاهایی رو کشف کنم که متعلق به یه جایی به اسم وطنه ! و هیچ کشوری حتی اگه بهشت باشه نمیتونه اونجا رو تو قلبت بگیره . 

من عاشق کشوری ام که دارم توش زندگی میکنم الان . یعنی خوب آدم از یه کشور چی میخواد مگه ؟ جز آرامش و لقمه ی نونی که به جان کندن به دست نمیاد ؟ 

امروز که داشتم پیام ریشی سوناک رو میخوندم که با اون قیافه ی خندون شنگولش گفته بود سال دوهزار و بیست و سه قراره سختی های اقتصادی خودش رو داشته باشه ولی ما داریم برای آینده ی انگلستان تلاش میکنیم و در این راه کمک رسان مردم هم هستیم دلم روشن شد . 

تو همین سال گذشته به هر خانواده حدود ششصد پوند کمک کردن برای هزینه های قبوض و گفته شده تو سال جدید حدود نهصد پوند دیگه قراره کمک کنن . 

دلم واقعا میخواد برای کشور خودمون و مردممون هم همینجوری باشه . 

این مدت که غیبم زده بود خیلی درگیری داشتم . رفتیم منچستر و حسابی تو دردسر افتادیم .

کوروش عزیزم مسموم شد و بعدش آنفولانزا فلان گرفت که تا همین لحظه خوب نشده ، و من مریض شدم حسابی اون وسط و اصلا یه وضعی ...

امیدوارم سال جدید سال خوبی باشه . میدونم که میشه .

قراره توش خبر آزادی ایران رو بشنوم و اتفاق های خیلی خوب دیگه هم برای خودم بیفته .

پارسال این موقع انقدر حالم بد بود که حتی به رسم سالهای قبل هیچ پستی برای هدف گذاری و اینها ننوشتم . 

امسال اما سال هدفمند حرکت کردن به سمت شکوفایی خواهد بود برای من . 

جزییات رو وقتی برگشتم خونه ی خودم مینویسم ..

عشقم و دعای خیرم رو براتون میفرستم از اینجا عزیزای دلبندم . 

و دیگه باید برم . دلم پیشتون بود این چند روز اخیر ولی واقعا نمیتونستم وسط مریضی و فلان بنویسم . 

این پست کوتاه رو گفتم برای خالی نبودن عریضه بنویسم . دوستتون دارم 

۸ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان