پست هفتم

 

اینجا تعطیلات بالاخره تموم شد و سه روزه زندگی به روال عادی اش برگشته .

سال جدید میلادی برای من شدیدا سال متفاوتیه که قراره شیره ی جونم رو بکشه بابت تلاشی که ازم میطلبه و در عوضش شیرینی و رضایت به جونم بریزه .

امروز یه سوال جواب پر کردم مربوط به کاری که به محض رسیدن از سفر براش اپلای کرده بودم . از سی نمره بیست و هفت گرفتم و دوشنبه ی آینده روز مصاحبه است که توش معلوم میشه روز و ساعت کار به چه صورته و اصلا وظیفه ی من چه خواهد بود و اون روز معلوم میشه که اصلا با مدل زندگی من جوره یا نه . که اگه باشه بعدش منو میفرستن یه دوره ی آموزشی تا آماده ی شروع بشم .

این خودش به خودی خود بمب بود برای شروع .خیلی نمیخوام خوشحال باشم چون نمیخوام اگه نشد پنچر شم . آخه هنوز نمیدونم امسال چه روزهایی کالج دارم و چون اولویت با کالجه ممکنه نتونم اصلا به اون کاره برسم . ولی کار خوبیه . اگه جور شد جزییات میگم ازش .

 

خودم رو بعد از شنیدن خبر دو جنایت جدید رژیم فاسدمون تازه آروم کردم و نشستم که بنویسم .

فردا اینجا هم باز تظاهراته . نمیدونم برم یا نه . اگه برم باید کوروش رو بذارم خونه ی کسی چون خیلی هوا بارونیه .

از طرفی اصلا دوست ندارم برم . یعنی حس میکنم حداقل این مدل که اینجا انجام میشه اصلا فایده ای جز نمایش نداره و تا اون موقع که مردم نمیدونستن ایران چه خبره خوب بود . حالا که اطلاع رسانی کردیم دیگه این مدل جواب نیست.

تظاهرات باقی شهر و کشورها رو میبینم عشق میکنم اما اینجا ؟؟؟ یه خانمی میان سالی اون وسط میره اصلا انقدر شعارهای تکراری و مزخرفی میده که خدا میدونه . اصلا هم میکروفون رو دست جوونای با انرژی نمیده . گاهی رسما چرت و پرت میگه . برای همین هربار میرم حرص میخورم فقط .

شاید دیگه نرم . دارم تحقیق میکنم ببینم غیر از کارهایی که بلدم و کردم چه کارهای فردی مفید دیگه ای میشه انجام داد .

فکر میکنم تمرکز الان بیشتر رو اخراج نیروها و آدمهای وابسته به سپ..اه و رژیمه ، که اینجا رو قرق کردن رسما .

بگذریم ...

 

از زندگی خودم بعد از این همه کم نویسی و کلی نویسی اگه بخوام چیز به درد بخوری بگم ، باید بگم عقد نامه ام تازه از ایران با کمک یکی از بچه های وبلاگ رسید دستم . و دور نیست به جریان افتادن پروسه ی قانونی طلاق و از این بابت خوشحالم .

یه روز باید یه پست کلا در مورد طلاق بنویسم ...

نه که خوشحال باشم بابت طلاق خوشحال میشم که این بار به زمین گذاشته شه و تموم شه دیگه .

بذار اول از همه از کوروش بگم ...
بچه ها این پسر عشق منه . فکر اینکه چجوری زندگیش همراه با من رفت رو هوا و آشفته شد و اینهمه عذاب کشید هنوز قلبم رو آتیش میزنه .
الان سه ماهی میشه که بعد از کلی فراز و فرود و جواب شدن توسط درمانگرش که ایران بود و گفت این بچه درونش پر از خشم و اضطراب و افسردگیه و من دیگه نمیتونم کمکش کنم بالاخره آروم گرفته . البته این جواب شدن برای خیلی پیشتر از دو ماه پیشه .
و من خیلی تلاش کردم با عشق و غریزه ی مادرانه درمان کنمش .
ولی بعضی درمانها سخت و دردناکن .
مثلا مدتی مجبور شدم اجازه ندم پدرش رو ببینه ،چون توی تمام قرارهای آخر شاهد فریاد ها و بد و بیراه گفتن های پدرش بود و این هی بدتر میکرد حالش رو .
پدرش رو از همه جا بلاک کردم و سعی کردم وجودم رو برای جبران این خلا بذارم وسط .
 
اصلا انقدر روزهای وحشتناکی بود که مسلمان نشنود کافر نبیند .
 
ولی آروم آروم بهتر شد . تا ماه پیش هرشب توی بغلم میخوابید و نوازش
و محبت طولانی داشتیم .
راستش من از وابستگی غلطش ترسیده بودم اما مائده تراپیست عزیز خودم گفت اجازه بده امنیتی که دنبالشه رو از وجودت بگیره و خودت رو الان دریغ نکن .حالش که بهتر شه باز میتونی مستقلش کنی و من قبول کردم .
 
یه جور شده بود از اتاق خودمون در طول روز تا آشپزخونه هم میرفتم مثل اردک دنبالم میومد .خصوصا که اصلا توی اون خونه ی مشترک هم جهنم بود و بچه های اون خانم با کوروش دیگه خوب نبودن . دختر بزرگه بی جهت فحش میداد کوروش و پسر طفلی من کلی گریه میکرد که رویا قلبمو شکست به من گفت شات آپ ! یا دختر کوچکه دیگه باهاش بازی نمیکرد . یه وضعی شده بود...
 
یه ماه و نیم پیش یه روز که تو راه مدرسه بودم دیدم باباش اومده جلو مدرسه .راستش از ترس قالب تهی کردم . چرا؟ نمیدونم درست. از اینکه یهو بیاد جلو و بحثی راه بندازه و حرفی بزنه ترسیدم .کوروش رو از یه در دیگه خارج کردم .ولی خوب از اونجایی که آدمم و توی سینه ام قلب دارم میفهمیدم پدر و پسر دلتنگ همن . از این طرف با کوروش حرف زدم و از اون طرف پدرش رو از بلاک درآوردم و بعد دادن اخطارهای نهایی روزی تعیین کردم کع برای دیدن پسر بیاد .

 

تا هفته ی پیش که باز غیب شد هر هفته پنجشنبه ها اومده دم مدرسه و بعدش کوروش رو بردیم بیرون .تازگی ها برای کوروش خرید میکنه و از احتیاجاتش میپرسه بالاخره .بعد از یه سال بالاخره روزهایی رو دیدم که دیدارمون دعوا و اعصاب خردی نداره .

دو هفته پیش کوروش رو تنها فرستادم باهاش بیرون . خیلی نتیجه ی قشنگی نداشت . وقتی رفتم دنبالش هم پدر کلافه بود هم پسر اما میخوام همین رو ادامه بدم . تا کی میتونم من بعنوان همراه و مترجم بچسبم بهشون مگه ؟؟ یا نگران باشم ؟؟

شب کریسمس به کوروش گفتم بابات ممکنه بیاد دنبالت دو تایی برید بیرون گفت نمیرم . اعصابمو خرد میکنه ،حرفامو نمیفهمه ...

مائده میگه خوبه که تو همچنان بری باهاشون . فرصت پیش میاد بیشتر به صلح برسید با هم .

ولی یه جورایی دیگه حالشو ندارم . هنوز سوالهایی میپرسه که بهش مربوط نیستن و چیزهایی پیش میاد که دوست ندارم دربارشون باهاش حرف بزنم . یه جورایی اینکه دعوا نمیکنیم انگار نتیجه ی اون بلاک شدنه است فقط وگرنه من پتانسیلش رو حس میکنم .

پنجشنبه ی پیش نه تنها نیومد بلکه پیام هم نداد .این کارهاش اذیت کننده است . با اینکه چند بار ازش خواستم این کار رو نکنه و در نظر بگیره شاید بچه منتظرش باشه و چشم به راه بمونه و اذیت بشه و حداقل یه زنگ بزنه باز فایده نکرده ... چه کنم دیگه ؟ نمیتونم با مته حرف فرو کنم تو سرش واقعا .

حالا که اومدیم خونه ی جدید بچه ام هرشب جدا و توی اتاق خودش میخوابه .شبا قبل خوابش میرم تو تختش برای ناز و بوس و فلان . هر شب میگه امشب نمیخوابی پیشم ؟ هر شب میگم نه اومدم بهت عشقمو بدم فقط.بعدش عروسکتو بغل کن و بخواب. هر شب میگه من بغلش میکنم ولی این فقط یه عروسکه اون نمیتونه منو بغل کنه .هرشب دلم براش غش میره و میگم با عشقی که من ریختم تو قلبت بخواب . بهش فکر کن و بخواب و من فردا ساعت هفت صبح میام تو تختت که باز با عشق بیدارت کنم ...
خیلی دوستش دارم. خیلی مهربونه .
خدا اینهایی که کارتونهای مزخرف میسازنو از زمین ورداره الهی .تنها چیزی که روحش رو پرت میکنه از مسیر همین مزخرفات هستن .الان هم که یوتیوب بلد شده من باید چهارچشمی نکاه کنم چی میبینه .
مای کرفت و لاروا داشتن خونه خرابم میکردن .یا بکش بکش بود یا بی ادبی ...
ولی خوب ریاضیش خیلی خوبه .و کلا معلمش ازش خیلی راضیه و میگه کوروش تو یادگیری عالیه فقط کاش یه کم میتونست بشینه زمین ... بعععله آن حضرت میل داره پیوسته درحال بدو بدو و فعالیت باشه و اصلا حال نمیکنه بهش بگن موقع یادگیری چجوری و کجا بشین . میگه شما درستونو بدید و با باقیش کاری نداشته باشید !
از خرف زدنش هم نگم که فارسی انگلیسی شدیدا قاطی شده و یه وضعی درست کرده هم شیرین هم خنده دار هم ترسناک حتی !
وقتی با خودش تنها یا با دوستاش بازی میکنه فقط انگلیسی حرف میزنه . با من قاطی حرف میزنه .
مثلا جمله هاش این مدلی ان :
من تو رو وان هاندرد سِبِنتی فایو دوست دارم !
خونه ی سفیدمونو دوست نداشتم ولی خونه ی براونمونو دوست دارم !
امروز یه فانی دِی تو اسکوول داشتم!
مامان داری یه سیلی تینگ انجام میدی !
این غذا یاکیه!
از اون غذاهای سرکل یِلو بپز برام . (circle yellow) کوکو سیب زمینی رو میگه خخخ
و یه عالمه جمله ی دیگه .
 چند روز پیش میگفت خدا کارهاش اصلا فِر نیست . (منصفانه) .چون هارت من اسمُله هارت تو بزرگه ...
یه روز دیگه هم گفت خدا به گاوها چهار تا پا داده به من دو تا .این اصلا فر نیست ...
واااایییی غش کردم برا حرفاش یعنی .
دارم تلاشمو میکنم یه انسان واقعی پرورش بدم . یه مرد خوب برای دختر های آینده ی زندگیش.یه پدر خوب برای بچه هاش. یه آدم خوب برای جامعه. یه همکار خوب تو محیط کارش. یه همکلاسی خوب برای مدرسه و دانشگاه...
و امیدوارم که عشق توی قلبم و خرد توی ذهنم و قدرت روحم برای این هدف ها جواب گو باشه ...
 
اوونم همینا دیگه ، اگه دوست دارید درباره چیز خاصی بنویسم بهم بگید تو کامنتها .الان دیگه باید برم برای تدارک شام .
میبوسم روی ماهتون رو .
فعلا
۵ موافق ۱ مخالف

مینا جانم در مورد عکس منظورم توو پیج اینستا بود

می دونم که اینجا برات سخته و کلا دردسر داره عکس گذاشتن

 

ممنونم ازت ❤️

الان که دیگه خیلی ها به اینستا دسترسی سابق رو ندارن ... ولی مرسی که نظرت رو گفتی زیبا ❤️

عزیزم ،مینا حان،این نوشته هات دقیقا بوی زندگی میداد واسم.حیات جاریست...با همه ی کمها و زیادها....برات خوشحالم...آدمها به وسعت قلبشون حال خوب رو تحربه میکنند و من مطمئنم لیاقت قلب تو آرامش و حال خوبه...نمیدونم چرا ولی با خوندن پستت حس امنیت رو از اینجا احساس کردم...چقدر خوب که الان خونه سبز خودت رو داری...آرزوی بهترینها رو دارم واست

سارای نازنینم ممنونم ازت ...
بله زندگی داره راه خودش رو میره واقعا ...
خدا رو شکر که دارم این خونه رو .
ماچ بهت ❤️

تو دختر خیلی قویی هستی خوشحالم که میخونمت و توی ذهنم به منم انگیزه میدی....همیشه قوی بمون 💚💚💚

ای جووونم ممنون زیبا :) ❤️

عزیزم کوروش خیلی شیرین زبونه‌. کیف کنی همیشه باهاش.

من یکی از هر چی بنویسی خوشحال می‌شم. بیشتر از همه از کوروش و از دانشگاه و کار خودت. موفق باشی. 

کوروش خیلی باحال شده حرف ها و بعضی فکراش :)
غزیزم ممنونم از لطفت ❤️

درود بر مینا جانم 😍

 

چقدررر این پستت رو دوست داشتم.. یعنی جزو پست هایی بود که بیشتر دوستش داشتم، اینجوری بگم بهتره

 

توو پست قبلی کامنت گذاشته بودم و ازت خواسته بودم اگه امکانش هست بیشتر برامون عکس بذاری اما انگار نرسیده

الان که دیدم انتهای پستت خودتم نظر خواستی گفتم بگم بیشتر برامون از فرهنگ و آداب اونجا بگی، به نظرم یه جور درس هست که میشه رو خودمون کار کنیم

 

سوءبرداشت نشه برای دوستان، نمیگم ما خیلی فرهنگیم یا چی.. بیشتر منظور همون رشد و باز شدن ذهن و بهبود اصول اخلاقیه

 

سپاس ❤️

درود و مهر به تو زیبا :)

اوووم چرا فکر میکنم چنین کامنتی دیدم و اگه خصوصی نبوده تاییدش کردم . عکس رو دارم روش فکر میکنم ببینم چطور میتونم . چونکه صندوق بیان چیزی رو آپلود نمیکنه برام و از سایتای ایرانی اپلود هم نمیتونم استفاده کنم .

متوجه حرفا شدم . آره خوب میشه درموردش حرف بزنیم .❤️

عزیزم سال نو رو بهت تبریک میگم  می دونی مینا من حس خوبی به این سال نو میلادی دارم درسته ایرانی هستم اما امسال به نظرم پر از نور باشه 

آخه بگو کوروش تو به گاوا چیکار داری بچه  اصلا چهارتا پا میخوای چیکار😂 

راست میگه بچه  عروسک که نمیتونه بغلش کنه  حالا من شبا بالشمو بغل میکنم می‌خوابم 

میگم مینا سیاوش دیگه نمیگه طلاقت نمی‌دم این قضیه رو پذیرفته 

الهی همونی بشه که میخوای 

 

مهتا جانم ممنون .

امسال پر نوره . به امید خدا که هست .
وای کوروش خیلی خوبه . فکر کنم همه ی بچه ها تو این سن از این چیزای عجیب غریب میگن . 
والا منم عروسک بغل میکنم ولی خیلی کوچکه . اون دفعه که رفتم آیکیا یه عروسک نهنگ خیلی بزرگ داشت فکر کنم بیست و شش پوند بود . هر شب خودمو سرزنش میکنم نخریدمش . این چه وضعشه اخه :)

والا بابای کوروش خودش رو خلاص کرده و اصلا راه نمیده حرفی در اون مورد بشه که بخواد مخالفتی بکنه . حرفشو یه بار زده و روشن کرده دیگه . چند ماه پیش گفت میخواستی جدا زندگی کنی که میکنی دیگه پیش من حرف طلاق نزن /:

خیر باشه . 
ممنون ❤️

عزیزم عزیزم❤️❤️❤️❤️

مینا این سازمان دهی نداشتنه داره اذیت میکنه... اونجا خب میگیم کشور غریبه‌اس. اما تو خود ایرانم همه چی پخش و پلاست. مردم میان بیرون ولی جمع نمیشن. کاش همه چی سازمان یافته‌تر بشه...

کوروش خیلی قندهههه...خیلی دوسش دارم و خوشحالم که ایران نیست. اونجا میتونه یه زندگی نرمالو تجربه کنه، هر چند که یختیش رو دوش توئه ولی خب، داری به یه نیل کمک میکنی و به نظرم ارزششو داره

قشنگ جان … 

به نظرم همه چیز آروم آروم بهتر میشه . 
والا شهرای دیگه خیلی خوبن من نمیدونم چرا برمینگام همچینه . 

منم خوشحالم ایران نیست پسرم . اولین چیزی که ازش فرار کردم کابوس مدرسه ی ایرانی بود . البته میدونم یه تعداد مدارس خوب هم هست اما واقعا مثل سوزن تو انبار کاهه . ❤️

چقدر زندگی واقعی بود این پست مینا جان.

چقدر تلاش هات برای پیشرفت وترقی خودت رو دوست دارم...پله پله...یعنی کیف میکنماااا.

ارتباط پدر وپسری هیچ راه گریزی نداره...فقط مدیریت قوی خودت رو میخواد که انرژی مضاعف میطلبه.

وای کوکو سیب زمینی باحال بود...کلی خندیدم

 

این همخونه ای قبلی حداقل با کوروش خوب بودن بچه هاش...چی شد یهو ورق برگشت؟

آخ جون عکس...البته راضی نیستم حریم خصوصیت به خطر بیفته...

مراقب کوروش کله گردالیمون باش.

در پناه خدا...

خوب واقعی بود دیگه :)


درسته پله پله است و امیدوارم نوک این پله ها که ایستادم از خودم خوشحال و راضی باشم .
اتفاقا من همش فکر میکنم دیگه بهتره من انرژی نذارم . بخدا من سهم خودم رو انجام دادم دیگه تلاش های دیگه ای میطلبه که دست من نیست . 
:)

نمیدونم واقعا مطهره .دختر بزرگش دیگه نوجوون بود اصلا مودش یه جوری بود . سبک زندگی من خیلی باهاشون فرق میکرد و دیگه برنمیتابیدن .مثلا خوششون نمیومد من تتو داشتم . میگفتن تو اسلام حرامه تو داری گناه میکنی . یه بار ازم پرسیدن مشروب میخوری؟ گفتم گاهی اره ، باز بدشون اومد . آخر ها هم که حمید گل میاورد و من میذاشتم تو گلدون مامانشون یه بار دید حمید رو زیر ساختمون دیگه نمیدونم چ فکری کردن کلا عوض شدن . هی بهم میگفتن تو با الله دچار مشکل میشی . کلا مسلمونای اینجا با غیر مسلمونا خوب نیستن . ماههای اول هم چون اسم شناسنامه ام عربیه فکر میکردن مسلمونم . 
کله گردالی ^_^
قربانت ❤️

دعا میکنم اوضاع بر وفق مرادت پیش بره.

خدا برای سیاوش هم خوب بخواد.الهی یکی تو زندگیش بیاد و اونم زندگی کنه و دست از اینکارهاش برداره.

هر چی خیره همون شه الهی .


الهی آمین . ❤️

چقد بامزه حرف میزنه کوروش

اقا تو فقط بنویسسسسسس هرچی شد بنویس :)))

خیلی باحاله ❤️

مرسی عزیز .

سلام مینایی جان.

عزیزدلم..

چقدر خوبه که مینویسی و میخوام اینو بدونی که وبلاگ تو جزو معدود وبلاگایی که وقتی میبینم آپ شده هرکاری دستم باشه رو بیخیال میشم و میشینم با ذوق میخونمت.اصلا نمیتونم بذارمش برای چند دقیقه ی بعد و دوس دارم همون لحظه بخونم.

خلاصه که نوشتنت قلبمو روشن میکنه.

و وقتی هم از کوروش و مدل حرف زدنش میگی دلم آب میشه.میتونم حدس بزنم تلفیق انگلیسی و فارسی چقدر شیرین میشه از زبون کوروش.از طرف من ببوسش.

امیدوارم که سال جدید میلادی برات پز ار خیر و خوبی باشه و به تمام اون چیزی که میخوای برسی و درپایان سال از خودت و عملکردت راضی باشی که با وجود پشت کاری که داری مطمئنم همینطور هم میشه.

در مورد پروسه ی طلاق هم امیدوارم همه چیز به بهترین شکل پیش بره جوری که هرسه تاتون مخصوصا کوروش عزیز کمترین ضربه رو بخورین.

 

مواظب خودت باش.روزت بخیر.

سلام آوای عزیز .

جونم چشمام قلبی شد که :)
امیدوارم که سال خوبی برای هممون باشه عزیزم .

الهی آمین .
بوس بهت ❤️

چ پست دلنشینی بود. قشنگ زندگی جریان داشت تو هر بندش.

خوشحالم که داری تلاشهات رو هدفمند میکنی و هدف هایی که داری روشن اند. 

خوشحالم کوروش عزیزم بهتره

خوشحالم معلم ها ازش راضی اند

حتی خوشحالم ماتحت مبارکش نشیمن نداره و انرژی هاش تخلیه میشه

امیدوارم کار و تحصیل هم برات عالی پیش بره مینا. از ته دلم برات ارزوی بهترین ها رو دارم.

عزیز دلم نرگس ممنونم . 

تو از قشنگ ترین ها و خوش قلب ترین هایی ❤️

😁😁😁

 

اینم فکر خوبیه💪✌💋

❤️

مینا عزیزم، خیلی خوشحالم که خونه مستقل گرفتی و کوروش جیگر هپیه. پسر من هم فارسی انگلیسی را با ما قاطی حرف میزنه، ولی من فقط باهاش فارسی حرف میزنم که از یادش نره، ولی زورش نمیکنم که فارسی حرف بزنه چون دامنه لغاتش کمه و عصبی میشه وقتی نمیتونه منظورش رو راحت بگه. خیلی بامزه بود حرفای کوروش جون، خیلی سن باحالیه. راستی یوتیوب یه حالت پرنتز کنترل داره، من فعالش کردم و ویدیوهای مشکل دار رو نشون نمیده، ولی باز هم کافی نیست بس که همه جور چرتی پرتی توش پیدا میشه. دقیقا ماین کرفت هم شده بود بلای جون ما، تا عقلم کشید و ممنوعش کردم براش. یوتیوب هم همینطور، چون به بهونه گوش دادن به اهنگ هزار تا ویدیو چرت و پرت برا بچه پلی میشد. کلا کنترل کردن بچه ها این دور و زمونه خیلی سخته، بس که اطلاعات و مهارت های تکنولوژیشون از ما بهتره. کوروش جیگرو ماچش کن از طرف من با این حرفای خوشمزش.

لیلا جان منم از این بابت خوشحالم .ممنونم مهربان

منم باهاش فقط فارسی حرف میزنم اما الان گاهی ازم میپرسه این که گفتی تو انگلیس چی میشه؟ مثلا بلده تا ده بشمره ولی میگم ساعت رسید به شش گوشی رو برگردون میگه نامبرش چی میشه :/  کاش بشه من سال بعد بذارمش یه مدرسه ایرانی 

مرسی مهربون من یه بار سعی کردم اون حالت رو فعال کنم نمیدونم چرا نتونستم حالا باز باید امتحان کنم . سونیک هم بلای جونه . 
جیگرتو❤️

مینای عزیزم خوشحالم برات،خوشحالم که بیشتر سختی راه رو پشت سر گذاشتی،خوشحالم زندگیت افتاده رو روال، و بیشتر خوشحالم برای کوروش عزیز.
یعنی واقعا عشق جواب میده
من همش بچه ها رو بغل میکنم بوس میکنم اما پسرم نه ناحن جویدنش کم میشه نه دندون قروچه اش،امسال دخترمم اضافه شده

ممنونم زهره ی نازنین .


خوب عشق که بصورت محبت میدی یه بخشی هست زهره . هر ناخن جویدنی ریشه ای داره که شاید در کمبود محبت نباشه  .
منظور من از عشق صرفا توجه کردن آغوش و بوسه ای نبود .منظورم عاشقانه و با تمام وجود توجه کردن به برطرف کردن مشکل و انجام هر کاری که لازمه است .❤️

عزیزم چه پست خوبی بود

غم و شادی کنار هم

برای خودت و کوروش عزیز بهترین ها را میخوام

از هر چی بنویسی خوبه من دوست دارم

فقط بنویس:)))

چکیده ی زندگی ..

غم و شادی کنار هم :)

ممنونم خوش قلب . ❤️

آخخخییییششش چقدر مزه داد😁😁😁

مرسی که نوشتی😘😘😘

بازم بنویس🤪

 

من خیلی دلم میخواد خونتو ببینم🤧😫

😃 باشه باشه بذار جوهر این خشک شه 


من نتونستم توی صندوق بیان چیزی آپلود کنم وسطاش ارور میده . 
سایتهای آپلود رایگان واسه ایران هم اینجا جواب ندادن . 
یه بار به یکی که اعتماد دارم رمزمو میدم عکس تو تلگرام میفرستم همه رو برام آپلود کنه صندوق بیان . ببینم از ایران میشه یا نه ❤️

هارت من اسماله هارت تو بزرگ ❤❤عزیزززم

چقدر خوبه که کوروش رو داری.

بغل کردن به حدی خوبه که هر ادم بزرگ و کوچیکی رو سر حال میاره،

دوست دارم بگم از طرف من بغلش کن

:)

خیلی … برکت زندگیمه 
جانم چشم ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان