ششم دسمبر ۲۰۲۳

بچه ها جونم سلام .

توی وقت کوتاهی که قبل از کالج رفتنم دارم اومدم پست بذارم .

بذار اولش بگم اون چیزی که از پست قبلی جاموند چی بود .

شنبه ی دو هفته پیش ما اومدیم خونه ی حمید که آخر هفته رو با هم باشیم .

وقتی اومدیم داخل حمید هنوز رو تخت بود و ما رو که دید تا اومد بلند شه دستش از شونه در رفت و کلا اون استخون بالای بازو اومده بود پایین زیر بغلش... یعنی همینجوری بی خودی بی خودی هااااا

و جالب اینه که این نُهُمین بار بود که این اتفاق از بیست سالگی به بعدش براش میفته فقط این بار از آخرین دفعه شش سال گذشته بود .

بچه ها خیلی وحشتناک بود . به نظرم که مدیریتم تو زمانهای وحشتناک خیلی خوبه ، با اینکه میترسم اما فلج نمیشم . قیافه ی دستش وحشتناک بود و خود حمید داشت از درد گریه میکرد و ریتم نفسش به سرعت عوض شد و دو مرتبه تو بغل خودم غش کرد کاملا و پوستش یه دست زرد شده بود و یخ بود و یه عالمه عرق روی پیشونیش...

من زنگ زدم اول به دوستش که بیاد چون که نمیتونستم کوروش رو برای چند ساعت کلافه کنم و بکشونم بیمارستان و بعد به آمبولانس زنگ زدم و اپراتور تمام وقت پشت خط موند تا آمبولانس برسه .

حالا من چند روز قبلش تو زیست شناسی درمورد سیستم اسکلت خونده بودم و در رفتگی رو خونده بودم اما هر چی فکر میکردم واژه ی انگلیسیش رو یادم نمیومد فقط تونستم بگم استخون شونه سر جای خودش نیست و بعدش که آمبولانس اومد و گفت dislocated شده منم یادم اومد .دبگه اون وسط به علی هم زنگ زدم گفتم بیاد .گفتم اگه بیکار باشه و بیاد منم میتونم برم بیمارستان و کوروش تنها نباشه .

اون پرستارهای آمبولانس ده ساعت طول کشید تا بالاخره آماده اش کنن و راه بیفتیم بیمارستان .

بهش گاز تنفسی مسکن داده بودن که برده بودش بالا و منگش کرده بود اما هنوز درد داشت .توی ماشین دو بار بهش مورفین زدن و توی بیمارستان دیگه همه ی این داستانها تموم شد و تو اون وقتی که پذیرش بشه و برای اسکن بره انقدر درد کشید که جیگرم براش کباب شد.

آخرم بعد از چند ساعت یه دکتر فسقلی اومد دستش رو جا بندازه و من و مهدی همونجا بودیم .

یه گاز تنفسی بهش دادن که نیمه بیهوش بشه و دکتر شروع کرد حالا نکش دستو ، کی بکش .بنده ی خدا تمام رگهای گردنش بیرون زده بود وقیافه اش سرخ شده بود و یهو گفت من زورم نمیرسه . من کنار پاهای حمید بودم و یکسره دعا میکردم که خدایا از قدرت خودت به دستای دکتر بده .

دیگه یه دکتر دیگه اوند و به چشم هم زدنی جا انداختش و تمام ...

 

اینجا دیگه پنج دقیقه بعد حمید نیمه بیدار بود و فریاد میزد قشنگم ؟؟؟ کجایی ؟؟ و بله با من بود :)

من میگفتم همینجام و انقدر بالا بود که یه عالمه حرفایی زد که من و دوستش پهن شده بودیم از خنده .

مثلا داد میزد میناااا خیلی دوستت دارم ، میخوام پولدار شم همه کار برات بکنم .

یا میگفت مینااا مهدی خیلی پسر خوبیه یه رفیق واقعیه .

بعد دستای منو تند تند میبوسید و گریه میکرد .

بعد که مهدی رفت گفت مینا نذار مهدی پول بیمارستانو بده ها از حساب خودم بردار منم گفتم نه من خودم حساب کردم و چقدر باز قدردانی کرد درحالی که خوب خدمات پزشکی مجانیه :)

 

دیگه نگم که بعد از یه عالمه استرس و ناراحتی انقدر حرفاش منو خندوند که خدا میدونه .

خلاصه چیزی که میخواستم تعریف کنم ولی گفتم پست طولانی میشه این بود . الانم تا دو ماه خیلی باید استراحت کنه و من چند روز بعد از اون جریان پیشش موندم چون هم درد داشت هم براش غذا اینا پختم و خلاصه کمک کردم .همونطوری که صد در صد اگه اون جای من بود میکرد .

دیگه اینکه کمی از درسام عقب افتادم و این هفته در تلاشم جبران کنم .ولی باید تا دو هفته دیگه سه تا اساینمنت تحویل بدم و یه امتحان بدم و بعد تعطیلات باز یه مقاله باید بدم و دو تا امتحان که خیلی براشون استرس دارم .

 

دیگه اینکه سی و سه ساله شددددم . سیزده آذر تولدم بود و امسال که حمید هم دستش اینجوری بود تونستم حرفمو به کرسی بشونم و کسی رو دعوت نکنیم و خودمون باشیم .

شب تولدم رفتیم رستوران ایرانی و فیلمهاشو توی اینستا گذاشتم که چقدر خوش گذشت.

اینو تو پرانتز بگم که موهامو رنگ کردم . ریشه ها تیره است و باقیش صورتیه .

حالا رستوران رو بگم که موزیک زنده داشت.

حمید هم یه بطری شراب سفید سفارش داده بود که خیلی دوست داشتم .

ولی کوروش اون شب نابودم کرد انقدر اذیتم کرد و بد قلق بود که خدا میدونه .

با اینهمه باز به زبون گرفتمش و دو بار باهاش رقصیدم .

بعدش یه خانم عرب اومد و عربی رقصید و جلو همه ی میزا چرخید تا جلوی میز ما حمید بهش گفت امشب تولد خانمه و نگم که اولین بار تو زندگیم شد که یکی باسن و ممه های مبارک نیمه برهنه رو اونهمه برام قر داد و لرزوند :)

دیگه بعدم من رفتم وسط با یه آقای ایرانی و یه آقای هندی رقصیدم و یه خانم ایرانی هم بود که با دوستای خودش بود اما همش میومد بهم میگفت وااای چقدر قشنگ میرقصی و فلان .  در حالیکه من قشنگ نمیرقصم و فقط وقتی از ته قلبم میرقصم به نظرم به دل میشینه .مثل همه ی کارهای دیگه ای که از ته دل میکنیم .

فرداش هم حمید کیک گرفت و هزار بار ازم عکس و فیلم گرفت .

برام یه اسکوتر خریده خفنننن .انقدر بزرگ و خاصه جرات نکردم تا حالا سوار شم .میترسم برم یه جاییمو بشکونم برگردم.گفتم اول وسایل ایمنی بگیرم بعد .

همینا دیگه .

احساسم خیلی به تولد امسالم خوبه. به بزرگ شدنه . و کاملا حس میکنم واقعا دارم ماجرای جدایی رو پشت سر میذارم .هرچند هنوز شاد نیستم انا آرامش و رضایت دارم .

حمید هم خیلی پسر خوبیه و خیلی قدردان حضورش هستم .

باید برم کلاس ریاضی.

از کلاسای صبحم غیبت کردم چون هم کوروش تب داشت و دیر بردمش مدرسه هم خودم باز عفونت ادرار گرفتم و نوبت دکتر داشتم .

بالاخره قبول کردن یه اسکن برام بنویسن و دارو هم دارم . چقدر عفونت بده لعنتی. اصلا چرا من همش میگیرم از چی میاد ؟

دیگه میرم سمت کالج . میبوسمتون قشنگا .

 

۲ موافق ۰ مخالف

شاید وقتش رسیده که با بطری آب آشتی کنی و تو کالج هم خشک شویی رو بذاری کنار تا شاید ریشه این مشکل را بیابی!

آسمان قکر نمیکنم واقعابخاطر آب باشه . اوتجوری همه باید اینجا عقونت داشته باشن دیگه ...

سلام مینا جان عزیزم امیدوارم خوب باشی خواستم تجربه خودم از عفونت ادرار های مکرر روبگم که همش دکتر دارو میداد و می گفت بهداشت رعایت کن تا اینه بعد از سه بار پیشت سر هم عفونت ادار یه دکتر برام سونو نوشت تو سونو مشخص شد که سنگ کلیه دارم و حرکت اون باعث عفونت میشه خواستم اگر مکرر عفونت میشی اینو مد نظر داشته باشی

تولدت هم مبارک دوست ندیده من

بدون ندیده خیلی به دلم میشینی و دوست دارم

سلام عزیزم .
رزا منم فکر میکنم حتما سنگ دارم . من خیلی وقتها همزمان با عفونتم دچار دردهای شکمی شدید میشم  و همش موقع ادرار انقباض شکمی شدیدا دردناک دارم .ولی تا حالا منو نفرستادن اسکن .
این بار خوشبختانه دکترم گفت به بیمارستان نامه میزنه و دیگه بالاخره یکی دو ماه دیگه میتونم برم اسکن بدم .
مرسی بابت تبریک تولد عزیزم خیلی قدردان این مهر شما هستم ❤️

سلام مینا جان. 

ای وای طفلکی حمید چقدر درد کشیده اما خدا رو شکر به خیر گذشت. آخه ۹ بار خیلی زیاده یه اتفاق اینحوری دردناک تکرار بشه. کاشکی این آخریش باشه. ای جانم فقط وقتی دستاتو می‌بوسید. مهربون:)

تولدت مبارک باشه عزیزم. خوشحالم که آرامش داری. خیلی مهمه و از خوشحال بودن هم مهمتره به نظر من. 

سلام ژاله جان .
آره خیلی وحشتناک بود . 🙊
ممنونم عزیزم .❤️

تولدت باز هم مبارک مینای قشنگم.

حس منم الان خوبه،حس خوبت توی پست به منم منتقل شد.حس شادی و امید و رضایت.

و خوشحالم.خیلی خوشحالم.خیلی زیاد که غم طلاق رو پشت سر گذاشتی.

اقا  منم از ته دل میرقصم اما قشنگ نیست.به میزان زیادی و اصلا همه اش به استعداد بدنی مربوط میشه و من کلی تمرین کردم کلی حرکت بلدم اما قشنگ نمیرقصم.رو بدنم قشنگ نمیشینه و بنظرم بخاطر استعداد نداشته و بدن خشکه.

باز هم خوشحالم قطار زندگیت روی ریله

ممنونم زهره ی خوبم .
خدا رو شکر
منم خیلی خوشحالم زهره

من یکی از آرزوهام رفتن به کلاس رقصه . اونقدر دوست دارم
قربان شکلت❤️

سلام و صبح بخیر مینایی جان.

خوبی عزیزم؟

پستت رو دیشب موقع خواب خوندم و کلی حرف داشتم بنویسم.

اول اینکه وقتی ماجرای دررفتن شونه ی حمید رو نوشتی یه سره ماجرای در رفتن زانوی خودم جلوی چشمم بود که چه لحظه های وحشتناکی بود... واییی حتی یادآوریشم اذیتم میکنه بسکه شکل پام وحشتناک شده بود و داشتم درد میکشیدم....

دقیقا همه ی این چیزایی که از حال حمید گفتی رو منم تجربه کردم منتها با این تفاوت که وقتی اورژانس اومد از مسکن و پمپ درد و اینا خبری نبود...تا خود بیمارستان زجه زدم و دیگه یه جاهایی داشتم بیهوش میشدم واقعا.

بعدشم که توی بیمارستان زانومو جا انداختن و بعدش منو بردن رادیولوژی عکس بگیرن که ببینن خوب جا افتاده یا نه یه بار دیگه هم اونجا در رفت و دیگه نگم برات از درد مضاعفش....

در رفتن خیلی چیز مزخرفیه و تا لحظه ی جا انداختن درد زیادی داره.بعدشم که مواظبت میخواد دیگه...

باز خوبه که تک تک اون لحظه هارو کنار حمید بود.دستت درد نکنه.خداروشکر که بخیر گذشت.

 

اوخییی من استوری های تولدت رو خیلی دوست داشتم مینا.

اصلا یه حس و حال مثبتی داشت.اتفاقا متوجه هم شدم که کوروش زیاد سرحال نیست و به اصطلاح رو مود نیس اما خب بازم همه چیز قشنگ بود.خودتم خیلی قشنگ شده بودی.

امیدوارم که امسال برات سال روشناییی آگاهی...حال خوب و پر از عشق و آرامش باشه.

 

اسکوترت هم مبارک باشه و کیفشو ببری دکتر.

 

راجع به عفونت ادرار هم نظری ندارم چون نمیدونم  چرا آدم مبتلا میشه فقط میدونم که باید آب زیاد بخوری تا کم کم دفع شه از بدنت.حالا امیدوارم دکتر که رفتی داروهای خوبی بدن و زود خوب بشی.

 

موفق باشی عزیزم.

سلام آوا جانم ممنونم ازت .
واااای زانو هم وحشتناکه . من یادم نبود برا تو دوبار در رفته .. طفلکم.. بلا ازت دور باشه برای باقی عمرت

مرسی آوا جانم . خوشحالم استوری ها به دل نشسته .
کوروش نگو سرتق بگو .

میبوسمت زیبا ❤️

میدونی مینا من همش میام میخونم تو رو ولی از اون آدمایی هستم ک وقتی رفیقم باهام حرف میزنه با لبخند سرمو تکون میدم و گوش میدم بهش . الان حالم با تو آینه با لبخند بهت گوش دادم.

تولدت خیلی مبارک دتر جان

پرنیان عزیزبی اندازه ممنونم . همیشه لبخند به لبت باشه مهربون ❤️

مینا جون تولدت مبارک باشه زیبای مهربون

حال دلت خوب و خوش باشه همیشه 

بهترین اتفاقا سهم قلب مهربونت

عزیزم آیا پس از دستشویی با دستمال پاک میکنی یا آب میریزی رو خودت؟

 

ممنونم آسمان عزیزم .
گوربان شکلت دخترم

جفتش آسمان جان . تو خونه آب . کالج دستمال .❤️

تو و حمید هردو آدم های خیلی خوبی هستید 

و رنگ موهات دختر 

خیلی قشنگه 

مبارکا 

ممنونم آبان عزیز.
خیلی دوستش دارم . خوشحالم بالاخره رنگ کردم . ممنونم عسل❤️

مینا جانم سلام امیدوارم حالت خوب باشه

اولش بگم تولدت مبارک عزیزم بیا بغلم 

واقعا ذوقتو قربون وقتی که خانمه داشت برات قر میداد😅 

چه تجربه ی بدی بوده برا حمید یعنی چی ۹بار تاحالا اینجوری شده چقدر عجیب

واقعا یعنی چی نمیتونم تصور کنم اصلا چقدر این درد داشته 

این هذیون گفتنای حمید منو یاد دوستم انداخت تو بیمارستان شرف واسه هیشکی نذاشت🤣🤣 

کوروش چطوره؟ آروم تر شده؟

خودت چی شدی از همون موقع که گفتی تا هنوز عفونت ادراری داری؟

امیدوارم تو درسات موفق باشی عزیزم

بوس بوس

سلام قرتی جانم .
ممنونم ممنووونم .
آره دیگه دست حمید رو حقشه بکنیم بدیم گربه بخوره .
کوروش این روزها بد نیست .بلبل زبونیش دهنمو سرویس کرده .

الان که صد سال از پست نوشتنم گذشته خوبم :)❤️😁

تولدت مبارکککک مینا جان الهی همیشه شاد و تن درست باشی. از تولد ۲۵ سالگیت همراهت هستم. از ساوه از تهران از شمال از انگلیس....

عفونت ادراری ناشی از استرس زیاد و ایمنی پایین بدن هست. بدن که ایمنیش کم بشه ویتامین ها و قدرتش کم بشه عفونت بیشتر میاد سراغش.

امیدوارم حالت بهتر بشه عزیزم.

همیشه شاد باشی

مرسی آیدا جانم.
ای جان هشت ساله !!!
ممنونم زیبا ❤️

سلام مینا جان.من قبلا آدرس اینستات رو داشتم.متاسفانه حدود یکساله بیشتره که به دلیل یه سری مسایل دیگه نرفتم وحذفش کردم.الان چند وقتیه که دوباره نصبش کردم.اگر لطف کنی آدرس بزاری برام ممنون میشم

سلام قشنگم ببخشید انقدر دیر تایید میکنم .
آدرس هست :
this.is.mumina

به به چه پست جون داری بوذ....یعنی آخییییییش😚😚تولدت مبارک مینای مهربون😘😘

مرسی قشنگ جانم ❤️

تولدت مبارک قشنگم

ان شالله که امسال سال راحتی و کسب آرامش و موفقیت باشه برات عزیزم

دلم برای حمید ریش شد واقعا مینایی خیلی قوی هستی

من بودم غش میکردم:(((((

اصلا تحمل دیدن وضعیت یکی دیگه رو تو چنین مواقعی و درد جسمی ندارم از استرس میمیرم

امیدوارم کوروش هم خوب شه زودی و اون ارامش و مهر مادریت نجاتش بده از این وضع عزیزکم

مراقبت خودت باش بلبلی 

امسال ان شالله اون بلبل محترم رو هم سفت تر کنی:)))))

ممنون موجا جونم .
آره موجا گمونم که تو بحران ها قوی هستم .

آمین .

🤣🤣🤣

ای جووون ای جووون

چه لحظه های سخت اما قشششنگی بوده دختر

لذت بردم😘😘😘😘😘

آب زیاااد بخور، زود زود برو جیش کن

قرصاتو بخوری خوبه خوب میشی

مرررسی آتنا جونممم.

قربانت❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان