آخرین روزهای نومبر

عسلی ها سلام .

 

نمیدونم از نوشتنم دیگه قطع امید کرده بودید یا نه اما من همش در حال بدو بدو بودم .

شروع دوباره بعد از تعطیلات نیم ترم خیلی برام سخت بود.

شروع دوباره همیشه سخته .

شروع دوباره ی باز کردن قلبت برای کسی،شروع دوباره ی درس خوندن،شروع دوباره ی ورزش و هر چیز دیگه ای بعد از اینکه یه مدت پشتت باد خورده .

خودم از اون طرف دست و پا میزدم ، کوروش از این طرف قاطی کرده بود .

بالاخره برای اولین بار تو سال تحصیلی حال حاضر مدرسه اش منو خواست و معلمش باهام صحبت کرد .دقیقا روزی که خودم میخواستم با معلمش حرف بزنم .

میخواستم بپرسم تو مدرسه هم رفتارش بد شده یا تو خونه فقط جیگر منو خون میکنه ؟ که دیدم بعععله اونجا هم همه رو سرویس کرده .

معلمش گفت البته خیلی بچه ها بعد از تعطیلات طولانی یه مدت بدقلق میشن و منم رفتار کوروش رو میذارم بر همون حساب تا ببینیم چی میشه.

ولی تو خونه خیلی اذیت کرد و اذیت شد .

خیلی حس کردم چقدر درمونده ام از مدیریت اوضاع.

خلاصه که با یه درمانگر کودک توی ایران تماس گرفتم .

بهم گفتن توی رفتارهایی که من تعریف میکنم نشونه هایی از بیش فعالی دیده میشه .ولی گفتن حتما باید توی کلینیک های خاص مورد بررسی قرار بگیره و مطمئن بشیم قبل از اینکه بتونه کوچکترین مشاوره ای بده .

 

دیگه من رفتم به درمانگاهمون گفتم ، اونام گفتن مدرسه باید براش وقت بگیره و مدرسه هم بعد چند روز زنگ زد گفت براش نوبت گرفتیم و چند ماه طول میکشه چون توی نوبته .

دیگه تصمیم گرفتم تا نیمه ی ژانویه صبر کنم اگه نوبتش نشد ببرمش یه کلینیک خصوصی و اگه شده تمام پس اندازمونم بره ولی این داستان درست شه .

البته امروز که مینویسم اوضاع ما بهتر شده ولی میدونم نمیتونم همینجوری کج دار و مریز جلو برم .

شروع دوباره ی کالج هم اگرچه سخت بود اما الان خیلی بیشتر از نیم ترم پیش روی درسهام سوارم و میفهمم .برای قبل تعطیلات کریسمس دوباره دو تا اساینمنت برای تحویل دادن دارم و امروز رو شیمی کار کردم و تا فردا بارگزاری میکنم و میمونه زیست که تا بیست روز دیگه براش وقت دارم . هنوز نمیدونم برای فیزیک قبل کریسمس بارگزاری میشه توی سایت یا بعد سال نو ... ولی حس میکنم از پس اون هم میتونم برلیان و ریاضی رو هم تو ژانویه دو تا امتحان مهم ازش دارم که اونم مطمئنم عالی میشه و فقط میمونه زبان که پوستمو کنده بچه ها ...

واقعا با خوندن متن های طولانی ریدینگ چالش دارم و جواب دادن به سوالهاش عذابه برام .

این از اوضاع درسی

از نظر سلامت روان احساس و اوضاعم بهتره. حالا مرتب سرترالین میخورم و احتمالا از قبل ژانویه فلوکسیتین رو هم شروع میکنم .

هرچند که دوای درد من فقط ورزشه و اینو با تمام وجود میدونم که اگه میتونستم ورزش کنم اصلا نیاز به دارو نداشتم .

راستی نمیدونم درمورد دادگاه آخر حضانت گفتم براتون یا نه ؟

بابای کوروش دوباره نیومد و نخواست دیگه کوروشو ببینه .

با اینکه خیلی خیلی قلبم ناراحت شد ولی خیلی از خودم خوشحالم که اقدامات قانونی کردم .خیلی خوشحالم که جرات کردم.خیلی خوشحالم که تکلیفمو مشخص کردم .

بعدا هم سرم پیش کوروش پایین نیست .

در کنار اینها باز گاهی بهش فکر میکنم . به اون مردی که دوستش داشتم و فکر میکردم مصداق مثل خون در رگهای من توی زندگیمه.

و فکر هم نمیکنم هیچوقت قراره این فکر های گاه و بیگاه از زندگی من حذف بشن .

 

بچه ها یادتونه من چقدر دلم میخواست گلهایی که ایران داشتمو با خودم بیارم اینجا ؟ و تا اونجایی هم که میشد قلمه آوردم و چندتایی هم زنده موندن.الان از همشون دوباره تکثیر کردم .

اوضاع گلهای خونه ام خیلی قشنگ و دوست داشتنیه .

توی بلک فرایدی یه استند برای گلها خریدم که چوب های جدا از همه و باید سر فرصت پیچشون کنم تا بتونم استفاده کنم .یه کتونی آدیداس خیلی خوب برای کوروش خریدم چون دیگه واقعا نداشت.سی سی کریم و کرم های روز و شب و دور چشم با قیمت استثنایی خریدم .برای هدیه ی کریسمس کوروش از الان توی تخفیف ها خریدکردم.برای حمید هم یه ادکلن ورساچه خریدم با بیست و پنج درصد تخفیف.میخوام دیگه موهامو رنگ کنم و بیرون وقت گرفتم برای موی به این کوتاهی صد و پنجاه پوند میشد دکلره و هایلایت فانتزی.دیگه خودم میخوام امتحان کنم . ایشالا که موهام دم کریسمس نمیسوزه :/

خیلی کمتر کلیسا میرم چون درسها اجازه نمیدن.

کلاس های رانندگی یه هفته هست دو هفته نیست. انقدر بدقوله این آقای مربی که خدا میدونه . هر دفعه فکر میکنم این آخرین روزیه که دیدمش دیگه جواب تلفن نمیده انقدر که دیر جواب میده. بعد آدم مرتبی نیست که تقویمش همراهش باشه هر سری همون لحظه بتونم وقت بعدی رو تنظیم کنم .ولی دستم راه افتاده و اعتماد به نفسم بالا رفته .

برای کریسمس هم حمید دعوتم کرده بود که باهاش برم خونه ی دوست متاهلش توی سوییس.

خیلی دلم نبود .راستش اولویتم اون جریان کلینیک بردن کوروشه و ترجیح میدادم تعطیلات اون مدلی نرم .که حمید انقدر گفت و گفت که سال بعد کی مرده کی زنده است و تو مهمون منی و همه چیز پای منه و فلان گفتم بریم .

بعد میدونی برای ویزا گرفتن چی شد ؟

هیچ ، تاریخ پاسپورت کوروش تموم شده و من فکر میکنم پاسپورت ایرانی رو فقط پدر باید بگیره اما دیروز یه دوستی گفت اگه همینجا برم سفارت ایران  و نامه ی دادگاه حضانت رو ببرم به خودم میدن .

البته که اینم میذارم برای سال دیگه و برای کریسمس احتمالا میریم لندن . حمید دو تا دوست خانم داره که بچه دارن .میریم با اونا بگردیم اگه خیر بود و جور شد .

 

آخرین خبر رو هم بنویسم یا پرچونگی میشه ؟؟

 

میذارم بعدا مینویسم .

دیگه برم برای کوروش یه آش دوغ مشتی بار بذارم و ببینم میشه قبل خواب صورت و ابروهام رو اصلاح کنم و دیگه خمینی نباشم ؟

 

آقا دیگه راضی باشید خیلی نوشتم ...

 

 برام کامنت بذارید و گپ بزنید . دلم اینجا به همین قرتی بازی ها خوشه .

میبوسمتون.

 

۴ موافق ۰ مخالف

شاید برات سخت باشه قبولش، اما من واقعا از خوندن پستات انگیزه میگیرم.

چون خیلی واقعیه. چون افسرده ای و ادامه میدی.

چون داری اذیت میشی و ادامه میدی.

چون تنهایی و ادامه میدی.

به خودم میگم خب پس بهونه نیار و ادامه بده:))

مینا چه مامان خوبی هستی به خدا. من اگه بودم امکان نداشت سفر سوئیسو رد کنم.... مطمئنم کوروش وقتی بزرگ شه همیشه ممنون تو میمونه که از هیچ تلاشی براش فروکذار نکردی. خدایی دمت گرم. 

واقعا ممنونم . چقدر حضور شماها به من انگیزه داده و میده فقط خدا میدونه

پس چرا من حس نمیکنم مامان خوبی باشم اخه :/
میبوسمت دختر و خبر جدید اومده انگلیس دوباره داره عضو اتحادیه اروپا میشه .
اگه عمری باشه حتما سال بعد میبرمش یه سفر توپ . حالا چه سوییس چه هر جای خفن دیگه ای چون دیگه وقتی عضو اتحادیه باشیم خیلی راحت تر میشه سفر ها.

🧡🍂🧡 تولدت مبارک دختر پابیز 🧡🍂🧡

رهااا
ممنونم قشنگ دلم .

سلام مینای عزیزم

خداروشکر از اون چالشهای درسی کمی گذر کردی و الان انگار برات اسونتر شدن مثل قضیه معما چون حل گشت اسان شود هست:)))

برای کوروش عمیقا ناراحت شدم امیدوارم هرچه سریعتر بهش نوبت بدن و ان شالله که چیزی نیست و سریع به روال عادی و رابطه پرعشقتون برگردین امیدوارم تعطیلات هم بهت خوش بگذره و پرانرژی برگردی به سوی اهداف و زندگیت عزیزم. می بوسمت از خودت مراقبت کن

سلام موجا جونم
اره شیوه ی درس خوندن با سیستم اینجا برام جا افتاده .
ممنون عزیز دل .منم میبوسمت

سلام پس کجایی نیستی

برای انجام تکالیفت و پیشبرد درست زورتو بزننننن ولی درجا نزن

همه منبع ها و اموزشها داخل نت هست هر چیو نفهمیدی نت برات توضیح میده.

 

سلام قشنگ.
دارم زورم رو میزنم
آره فقط به زبان خودم نیستن اون توصیخات :))

سلام عسلیها و کوفتههههههههههه 

کتک میخوای؟خو بیا بنویس

الان من اصلا نمیدونستم کلاس رانندگی میری که تازه میگی دستمم راه افتاده 😒 تو نمیدونی من رو تو حساسم؟ من غیرت دارم؟ میخوای بری مو هایلایت کنی؟؟؟ وا اسفا... چه جلافتا 😡 اصن این موها مال کیه؟ جواب بده . زود تند سریع

😒😒😒

بسه دیگه دعوا 

ببین الان در مورد  اینکه قرار بوده تعطیلات کریسمس بری سوئیس  و احتمالا میری لندن صحبت کردی؟ اوه یِس ... من چه نظری بدم آخه 🤣الهی بگردمت که دلت به گپ و گفت با چون منی خوشه

شوخی خنده بسه دیگه 

.

آقا جدی؛ به به که پست نوشتی.حق داری .خدایی در مورد مشغله ی تحصیلی و بچه دادی ت صحبت میکنی آدم حس میکنه یه باری روی دوششه .چه برسه خودت وسط جریانی

سخت نگیر به خودت خوشگل.هروقت تونستی بنویس ما میخونیم 

امیدوارم کلی تعطیلات بهت خوش بگذره

در مورد کوروش هیچ ایده ای ندارم.چون خاله  ، خاله جون بازی نمیشه برای تربیت بچه اظهار نظر کرد اما پسرای منم هر دو توی یه تایمی پدر منو دراوردن با این یه هو تغییر کردن و اذیتاشون. بچه ها توی یه خانواده ی نرمال هم باز از خردسالی به کودکی یه کم اذیتاشون بیشتر میشه.چه برسه امثال کوروش تو و آریای من 🤍 امیدوارم زودتر اوضاع رو به بهبودی بره .

 

 

کتک از تو ؟ بله میخوام 😌


وای چقدر خندیدم با این موها مال کیه ؟ 🤣

خفه نشی دخترم . 

اره گاهی حس میکنم دارم له میشم ولی همواره یه صدا دارم تو مغزم که میگه همچین کار شاقی هم نمیکنی :/

کلا پسرا یه تایمی پدر آدمو درمیارن 😂 
قربانت عزیرم

سلام مینا جون

من که دیگه می‌دونم وقتی دیر می‌نویسی دلیلش مشغله هاته 

گل‌های خوشگلتم تو اینستا دیدم خیلی ناز بودن 

خریداتم موبارک باشه مخصوصا رنگ مو  اصلنم نگران نباش موهات نمیسوزه فوقش ی ماشین صفر می‌ندازی بهش

 

سلام مهتا :)


آره والا .
اوووه کلهام فقط اونا نیستن 
🤣 باورت میشه چقدر دوست دارم ماشین چهار بزنم؟ 

سلام مینایی جانم.

به به چه خوب که نوشتی.من که قطع امید نکرده بودم و میدونم بالاخره برمیگردی و مینویسی.با این اخلاقت آشنام که ممکنه یه مدت غیب بشی و ممکنه یه موقع هم تند تند پست بنویسی.اما خداییش بیشتر باش دیگه.من کلا الان دو یا سه تا وبلاگ مونده که میخونم یکیش وبلاگ توئه که هرجا و هر شرایطی باشم وقتی ببینم آپ کردی میپرم تو وبلاگت.

حالا از صبح یادم بود که کامنت بنویسم برات آخرسرن کامپیوترو خاموش کردم و یادم رفت.اینه که الان دارم با گوشی مینویسم.

خداروشکر که کارای درسیت روی رواله‌‌.همونطور که همیشه هم گفتم من ایمان دارم که تو از پسشون برمیای.

در مورد دادگاه حضانت هم تو تمام تلاشتو کردی.دیگه هیچ وقت هیچی به خودت بدهکار نیستی... اصلا شاید اینجوری به نفع کوروش باشه و هی دو هوائه نشه.

اما میدونی مینا به نظر من پدر یا مادری که به هر دلیلی بچه شو ول میکنه و از وظایفش کوتاه میاد دیگه بعدا هم حق نداره سر و کله ش پیدا بشه و بگه آییی من مادرم و آییی من پدرم... من اینجور موقعا حسابی لجم میگیره خب.

 

چه خریدای خوبی کردی.همه شون مبارکت باشه عزیزم به شادی استفاده کنین.

 

امیدوارم جریان کلینیک و چکاپ کوروش هم خوب پیش بره‌

 

دیگه این که بدجنس چرا اون خبر آخریه رو ندادی و مارو گذاشتی تو خماری؟

من انقدر نوشته هاتو دوس دارم که انگار پستات برام یه دقیقه ای تموم میشه.

 

خب مواظب خودت باش و زود بیا بازم بنویس.

روی ماهتو میبوسم.

 

سلام دخترم 

مرسی با گوشی برام کامنت میذاری با اینکه میدونم چقدر سختته .

واقعا هر بار به خودم میگم اینبار دیگه تند تند مینویسم بعد هی نمیشه .

حتما خیر در همین بوده که اتفاق افتاده .
یه جورایی آدم زورش میگیره راست میگی اما من میذارم رو این حساب که آماده که بشه خودش برمیگرده و یه پدر تمام قد آماده خیلی بهتر از کسیه که به زور فقط برای اینکه پدر شده خودشو نشون میده .

فدای تو مرسی.خودم خیلی ذوق دارم اون استند گلدون رو سرپا کنم 

انقدر که بدجنسم 😈
قربانت 

مینا قشنگم :* راستی چقدر اسم مینا بهت میاد :)

چند روز بود خیلی به یادت بودم و دعا میکردم این ننوشتن طولانی دلیل بر حال بدت نباشه.

 

امیدوارم بدقلقی های کوروش بهتر بشه، چقدر خوبه که انقدر پیگیر هستی و دنبال درمان، درست ی وقتایی از خودت و مامان بودنت راضی نیستی، ولی بدون جز بهترین مامان ها هستی :*

 

خبر آخرُ ی حدس‌هایی میزنم‌ ؛) دیگه خودت زودتر بیا بوگو :))

رها جانم گوربان شکلت منم اسمم رو خیلی دوست دارم .

بی اندازه ممنونم ازت زیبا و باورت بشه یا نه منم به یادت بودم و دعا کردم اون جریان رو به سلامت پشت سر بذارید 

دنبالش نباشم آرامش خونه از دست میره رها و من اولویتم قطعا آرامش خودم و کوروشه . 
آره مائده هم همیشه همینو میگه 
میگه تو قسمتای خوب مادریتو نمیبینی :/

خبر خاصی نیست میخواستم درواقع یه چیز تعریف کنم دوباره که تو وست بعد میگم .

میبوسمت

میناجانم سلام امیدوارم حالت خوب باشه

خب مثلا چرا اون خبرو‌ننوشتی؟؟؟

خداروشکر درسات اوکی پیش میرن

چقد ناراحت کننده ست که خبری از بابای کوروش نیست و پیگیر نبوده این مدت

گلهاتو نشونمون بده ماهم دلمون بازشه

تند تند ببا بنویس دختر

سلااام به دختر قشنگم 


جونم برات بگه که هم مرض داشتم هم پست طولانی شده بود هم گفتم یه انگیزه برای نوشتن پست بعدی نگه دارم برا خودم :)

حتما گلهامو نشون میدم . 
بوس بهت

سلام مینایی،

خوشحالم اوضاعت خوبه،منم بعد از ۱سال دست و پا زدن و کج دار و مریز رفتن بالاخره قرصهامو شروع کردم و حالم خیلی بهتره.این زندگی پر از مشکل با من استرسی بد تا کرد.خوب بودم دوباره بهم ریختم.

چقدر خوبه کریسمس و این بازیا

و خریدات هم مبارکت باشن.

جونم برات بگه من باشم سوییس رو از دست نمیدم.

سلام عزیزم .

خوشحالم برای احوالت کمک میگیری زهره جان .

واقعا این دو ماه آخر سال جیگر آدمو حال میاره . مثل عید نوروز که میریم بیرون همه جا سبزه و ماهیه 
من از چراغونی های اینجا خیلی خوشم میاد 

منم عاشق سوییس رفتنم زهره . کی دوست نداره . 
ولی الان اولویتم نیست . بوس بهت

به به مینا خانوم! راه گم کردی

مینا انصافا نرو غیبت بزنه سال دیگه بیای

یکمی روشن باش

خدا رو شکر که خوبی

منم باید رانندگی رو شروع کنم خیلی بی اعتماد به نفسم

 

نکن نکن خجالتم ندهههه :)


خدایی تلاشمو میکنم .

منم خیلی بی اعتماد به نفس بودم . چند جلسه اول انقدر بد بود که گفتم هیچوقت از من راننده در نمیاد اما الان میدونم همش مربوط به تمرینه . 

مینا من خیلی دلم واست تنگ شده.کی میای پس؟

سارای قشنگم مرسی واقعا منم دلم برای خاله بازی های ایران تنگ شده . 

فکر نمیکنم تا دو هزار و بیست و پنج بیام عسلم :(

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان