پست سی و یکم

 

سلام به همتون بچه ها . واقعا این چه کاری بود با ما کردی بیان ؟؟؟؟

البته همه ی اینها تقصیر بلاگفاست .

انقدر اون شوکی که چند سال پیش با حذف و ناقص کردن وبلاگهامون بهمون داد بزرگ بود من یکی هنوز تن و بدنم میلرزه که نکنه این وبلاگ هم بپره ؟؟

 

بابا انگار من چند ساله ننوشتم .

 

جونم براتون بگه که دو هفته پیش رفتم منچستر . یه سفر سه روزه که خوب من هر بار میرم اونجا میگم خدایا شکرت که من منچستر نیستم .

اصلا خواهرم و خاندان شوهرش اونجا رو قروق کردن .مدل فرهنگشون ،مدل بودنشون ، مدل ارتباطشون همه چیزش آزار دهنده است .گاهی خواهرمم دیگه نمیشناسم . انقدر که شبیه اونا شده .

اونجا برای کوروش تولد گرفتم و کیک هم آخر آماده از بیرون خریدیم .

و اینجوری شد که پسرم شش ساله شد :)

خدا رو شکر بابت وجودش. شکر که من برای مادر این بچه شدن انتخاب شدم . شکر بابت وجود پدرش که بخشی از این تجربه ی مادریم از وجود اونه .

حیف که پدرش این روزهاش رو کنارش نیست و نمیبینه . هرچند که نتیجه رفتار اشتباه خودشه اما باز حیف نباشه این بچه تولدش باشه باباش تو این لباس ها نبیندش؟

آبجی من تو منچستر هنوز به فامیل هاشون دروغ میگه درمورد زندگی من . گفته اگه ازت پرسیدن بگو کار داشته نیومده نگو جدا شدیم . این بار گفتم عزیزم من دوست ندارم . هرکی پرسید میگم . یه بار بگم دیگه نپرسن هم من خلاص شم هم تو دیگه چه کاریه . مگه من قتل کردم ؟

حالا خدا رو شکر هیچکس نپرسید .بعدش که برگشتم زنگ زد گفت پسر عموی شوهرم ایران تصادف کرده تو بیمارستان تو کماست به شوهرم یه زنگی بزن بگو خدا بد نده پسر عموت !! دیگه حوصله ی قایم باشک بازی ندارم . رک و راست بهش گفتم آبجی این یه بار رو به خاطر گل روی تو میکنم اما این کارها تایپ من نیستن از من دیگه نخواه .اگه شوهرت گلایه کرد بگو خواهرم بیشعوره والسلام.

چقدر ناراحت میشم آبجیم اونجوری تو اون خزعبلات زندگی میکنه .

دستش درد نکنه همه ی تولد رو خودش برگزار کرد . یه هدیه ی کوچولو برای کوروش خریده بود اما برای شام لازانیا و کشک بادمجون درست کرد .مرغ هم من خریدم اون پخت .بعدش خواستم بهش یه پنجاه پوند بدم خودش گفت اصلا این تولد کادوی من بود .

دیگه خلاصه برگشتیم خونه  و یه تولد هم برای کوروش تو خونه ی حمید گرفتم . یه دوستی داریم زن و شوهرن خیلی دوستشون دارم .اونا رو گفتیم فقط و برای غذا باربیکیو کردیم و تو حیاط پیک نیک طوری نشستیم و خوش گذشت . شبش هم اونا خوابیدن خونه ی حمید و منم خوابیدم .تا بیدار شدیم و صبحانه خوردیم مراسم تاج گزاری کینگ چارلز بود که نشستیم اونو دیدیم و نهار رو هم با هم خوردیم و اونا رفتن .

با حمید بیرون رفتیم و این ساک رو دیدم که با تتوی دستم ست بود :

 

و بعدشم با هم حیاط جلویی خونه اش رو بیل و کلنگ و شنکش زدیم و من تخم گل پاشیدم و یه مقدار سیر کاشتم .

 

بعدم که دیروز که اول هفته بود باز اینجا برای تاجگزاری تعطیلات رسمی بود و توی خونه ی من جشن بود . از طرف این شرکت خصوصی که مالک خونه است .

منم شرکت کردم . همسایه هام بیشتر یا پیرن یا یه معلولیتی دارن . یه خانمی بود یه جوری بود من تشخیص ندادم چشه ولی یه عااالمه با هم بازی کردیم .یه بازی فکری که اسمشو بلد نیستم و هر هزار بار رو بهش باختم . بعد یه میز بزرگ وسط بود پر از سمبوسه و پیراشکی سیب زمینی و پنیر و فلافل و دونات و کیک هویج و کوکی و آبمیوه و میوه و اووووه خیلی چیزا . یه کم از خودم پذیرایی کردم و بازی کردم و بعدش دارت آوردن دارت زدم که خیلی مورد علاقمه ،بعدش بازی بیلیارد مردها رو نگاه کردم و چقدر دوست داشتم بازی کنم ولی عوض من کوروش رفت یه دست کامل باهاش بازی کردن .با کوروش بادکنک بازی کردم و بعدم کاغذ گذاشتن گفتن هرکی بیاد پرچم کشورشو بکشه .

هیچکس بلند نشد ، من ولی رفتم کاغذ برداشتم و این اثر رو تقدیم جامعه ی هنری کردم :

 

 

بعدش بقیه هم پاشدن کشیدن .بعد من برنده ی جوایز نفیسی شدم اون وسط .خیلی غافلگیر شدم . یه ست کرم و شوینده ی دست و یه جوراب و اسپری بدن بود .

 

 

خلاصه که خیلی خوش گذشت.خصوصا به کوروشم . با اینکه هیچ بچه ای نبود بازی کنه اما بزرگترها همشون مهربون بودن و باهاش بازی کردن .

حالم خیلی خیلی خیلی بهتره . شاید یه دلیلش این باشه دیگه بابای کوروش رو نمیبینم اما امیدوارم این نباشه چونکه اینجوری فایده نداره و من تا وقتی قلبم واقعا پاک نشه نمیتونم واقعا و عمیقا از زندگیم لذت ببرم .

امروز شنیدم نامزد سابقش دنبالمه . زن تو دیگه دو تا بچه داری و سر زندگیتی چه کار به ما داری آخه ؟

 

از روز دادگاه هم بگم که ...

من چند روز قبلش وارد یه فرکانس جدیدی شدم .یه حال آرومی داشتم . برام مهم نبود بابای پسر میاد یا نه .

یه شومیز چارخونه زرشکی تنم کردم با یه شلوار کرم رسمی. یه کت پوشیدم و رفتم . به جای اینکه بذارم دقیقه ی نود زودتر زدم بیرون که با اتوبوس برم . زودتر از وکیلم رسیدم و راهنمایی شدم به یه اتاق انتظار.

توی اتاق به مراقبه نشستم . به قول سهیل سنگر زاده با جان جانان حرف زدم . با عیسای مسیح حرف زدم . حتی باباجی رو صدا زدم .با فرشته های نگهبانم حرف زدم . شکر گزاری کردم . هیچ چیز نخواستم . گفتم میدونم هرچی بشه خیره حتی اگر من دوستش نداشته باشم . نگفتم خدایا درست شه گفتم خدایا هر چی تو میدونی همون شه .خیلی سرخوش شدم .

وکیل اومد . حسابی خوش تیپ کرده بود و برای اولین بار با یه تیپ به قاعده میدیدمش. همه چیزش به همه چیزش میومد .

پرونده رو چید رو میز و پنج دقیقه یه بار بهم میگفت استرس نداشته باش اصلا. بهش گفتم اصلا ندارم ولی باز میگفت.

یه ساعتی حرف زدیم توی اتاق تا ما رو صدا بزنن . از ایران پرسید . من براش از شیراز گفتم و شمال . از بوی بهار نارنج گفتم براش .از مهمون نوازی مردممون گفتم . پرسید اگه برم ایران آدمهایی مثل تو هستن بتونم بشینم باهاشون گپ بزنم ؟ گفتم خیلی ها الان زبان بلدن و بالاخره یکی رو پیدا میکنی کج دار و مریز هم شده باهات حرف بزنه .

ازم پرسید غذای هندی دوست دارم بخورم ؟ گفتم نه . اصلا کاری حالم رو بد میکنه .اون پرسید رستوران ایرانی بهش پیشنهاد میدم ؟ بهش یه آدرس دادم .بعدش رفتیم توی دادگاه رسمی.

بابای کوروش نیومده بود . براش یه مترجم گرفته بودن که اسمش فریبرز بود و خیلی نازنین بود . خوش برخورد و مهربون . همش میگفت ایشالا مشکلت حل شه .

قاضی یه خانم حدودا چهل ساله انگلیسی بود . موی طلایی. تپل و با مزه و خندون .اونجا به آبان فکر کردم . به همه ی زنایی که دوست دارن قاضی باشن فکر کردم .

پرونده رو بررسی کرد و هزارتا ایراد از توش درآورد . وکیلم یهو دست و پاشو گم کرد و نمیتونست حرف بزنه . من خندم گرفته بود .واقعا میخواستم روده بر شم . گفتم تو مگه نمیگفتی استرس نداشته باش خوب خودت خودتو جمع کن پسر... ولی هولش نکردم . جوون و تازه کاره اینا میشه تجربه اش .

با این حال قاضی رای رو به نفع من داد . وکیلم میگفت محاله ، چون طرف نیومده و بابت این ایرادهای پرونده باید یه جلسه دیگه حداقل میذاشت . گفتم بعععله درها وقتی به زور فشارشون ندی اینجوری باز میشن .

این دادگاه اول بود و این شکایتم تموم شد . این مربوط به تهدیداش و مزاحمت هاش بود . تا یه سال آینده حق نداره با من تماسی بگیره . اگه یه بار دیگه تهدیدم کنه میتونم زنگ بزنم پلیس و دستگیر میشه . البته الهی که کار به اونجا نمیرسه .

 

یه دادگاه دیگه برای تعین تکلیف دیدارهاش با کوروش در راهه . تاریخش رو نمیدونم فقط.

 

بعد دادگاه از وکیل تشکر کردم ولی مسیرمون یکی بود و با هم قدم زنان رفتیم سمت ایستگاه . بهم گفت عاشق کارشه . گفت خیلی هیجان انگیزه که هیچ دو روزم یکی نیست . گاهی آدم کش ها رو میبینه گاهی دزد ها رو . چقدر خوش به حالشه که عاشق کارشه .

بعد ازش درباره ی معابد هندی پرسیدم . گفتم خیلی دوست دارم برم . بهش گفتم خیلی کتاب مقدسشون باگواد گیتا رو دوست دارم و خیلی اون بزرگای معنویشون رو دوست دارم و چقدر آرزومه برم هند تو اون معابد مخصوص یه ماه مراقبه درست درمون کنم .گفتم لهیری ماهاشیا رو دوست دارم و باباجی رو و کتاب یوگاناندا رو خوندم .بیچاره با چشمای باز منو نگاه میکرد و آخرش گفت بابا تو از من هندی تری ...

 

یعنی دیگه کامل تر از این نمیتونستم بنویسم .

بچه ها اگه بیان به ملکوت اعلا پیوست این آدرس کانال تلگرام منه :

https://t.me/momina1369

 

خلاصه گم نکنیم همدیگه رو .

میبوسمتون

۲ موافق ۰ مخالف

تولد کوروش جان خیلییی مبارکمون باشه😍😍😍 ای جوونممم که باورم نمیشه این بچه انقدی شده انگار همین دیروز بوده هبر بارداریتو بهمون دادی🥰  جووونم به خودتم قشنگ خانوم😘😘

ممنونم عزیز ❤️

واقعا چه روز خوبی بود اون موقع که خبر بارداریمو دادم :) 

همه رو چک کردم. هیچی نبود 

دوباره میفرستم تا یه ساعت دیگه❤️

سلام مینا گشنگه :)

تولد کوروش جانمون رو تبریک میگم. ماشالله آقایی شده برای خودش.

خوشحالم که کار داداگاه خوب پیش رفت و حالت خوبه. الهی همیشه خوب باشی

مرسی که با گذاشتن عکس خوشحاترمون میکنی عزیزدلم :*

سلام باران زیبا 


ممنونم ازت 

من ممنونم که همراهمی مهربون ❤️

مینایی من ایمیلی ازت نگرفتم!

عزیز لطفا اون پوشه ی اسپم ها رو چک کن . ❤️

چقدر پستت خوب بود مینا جونی

یعنی عکس ها که عشق بودن

خودت و کوروش خیلی قشنگ بودید در عکس ها

مبارکتون باشه به تولد

همیشه لبتون خندون باشه

 

خوشحالم داری شرایط را مدیریت میکنی

امیدوارم بقیه کارها و دادگاه ها عالی پیش بره

ممنونم عزیز دل 

 قشنگ تویی :) 

آمین عزیزم ❤️

تولد کوروش مبارکها بر تو..

چقدر موهات قشنگ شدن مینا

عاشق اون قسمت کاشتن شدم..

خوشحالم مینا برای حال و هوای این روزهات،. هوشیاریت و اقدام های آگاهانه ت بدون زور اضافه، به اندازه و متعادل... 

چه جایزه های عالی ای..

وای کیف و تتو 😢 من عاشق تتو هستم :) 

ممنونم از تو سایه ی عزیز . 

دیگه وقتشه یه مدتی کله رنگی رنگی بشم :) 
من کلا عاشق کاشتنم . 

ممنونم عزیز شکر واقعا . احساس میکنم یه تخته سنگ از روی سینه ام برداشتم . 

منم عاشق تتو ام . ❤️

به بهههه چشممون به جمال قرتی خانوم روشن شد😍 الهههههی شکر که کارات به خوبی پیش رفته، خیلی خوشحال شدم جونم، عکس اون دستای خاکی رو دیدم دلم ضعف رفت برات خانوم، مواظب خودت باش، زود زود بنویس

چاکررررم :)) 


واقعا شکر .

دمارم درومد تا خاک ها رو از زیر ناخنام پاک کنم :)) 

عزیز دلمی ❤️

سلام عزیزم

موهاشو نگاااه ^__^ خیلی دلبر شدی در کنار اون جنتلمن کوچولو 🥰

گفتی کورش ۶ ساله شده به این فکر کردم من از قبل بارداریت میخونمت یعنی حداقل ۷ ۸ ساله هووووم

دوست قشنگم خوشحالم که حالت بهتره 🥰

سلااام آرزو . 

چقدر دلم برات تنگ شده .
ممنونم تو که سرآمد دلبرایی خودت :) 

واای چقدر خفن . 

ممنونم عزیز میبوسمت ❤️

چه مادر و پسرقشنگی

تولد کوروش جان مبارک

خوشحالم همه چیز داره خوب پیش میره

ممنونم عزیز دل ❤️

چقد خوب که دلت آروم گرفته و داری زیبایی ها رو میبینی دختر زیبای بیبی فیس

مرسی عزیزم . شکر :) ❤️

به به چه مادر و پسری

تولد کوروش جنتلمن مبارک باشه... واقعا دلم میخواد عکس دومادیشو کنارت ببینم

 

 

میگم چه ننه ای شدم با این آرزوم😂

ممنونم قشنگم .


وای دلم برای روز ازدواجش غش رفت :))

❤️

وای خیلی خوشحال شدم که هم حال خودتون بهتره 

هم دادگاه به خوبی تموم شده 

هم تولد گل پسرتون مبارک 

امیدوارم بتونین همیشه با هم خوب و خوشحال زندگی کنین و بزرگ شدن‌شو موفق شدن‌شو ببینین و لذت ببرین 🌸

ممنونم نگین جان 


اره خدا رو شکر همه چیز داره روی غلتک میفته 

ممنونم عزیز ❤️

آره منم از پینترست نگاه میکنم‌

💚

خیلی هم عالی ❤️

تولد کوروش جان مبارکت باشه 

خوشحالم که دادگاه به خوبی پیش رفت نگران بعدش هم نباش همه چی درست میشه 

خونه ی خواهرت با اون فرشش چقدر شبیه خونه های ایرانه 🌸

موهاااااااااات هم شیک شدن

ممنونم مهتای عزیز .


نگران نیستم دیگه . هرچی بشه خیره . 

اره خواهرم فرشش رو از ایران آورده .اصلا نود درصد وسیله هاش از ایرانه . 
حالا اونجا خونه ی یه فامیلشون رفتیم وااای چقدر قشنگ بود . فرشای ایرانیش دلمو برد . من هنوز فرش ندارم هععععی :( ❤️

سلام مینا جان

خوبی؟

چه عکس خوب و شادی گذاشتی ممنون

داری میشی اون مینای همیشگی

ان شاالله کم کم

چه وکیل بامزه ای داری. دوست داشتم اونجا بودم و مکالمه تون رو می شنیدم

و خدا رو شکر که نتیجه دادگاه به نفعت بوده

ان شاالله جریان اصلی طلاق هم بتونه به زودی اتفاق بیفته و تمام بشه

 

سلام قشنگم . 


من یادم باشه یه بار آدرست رو تایپ کنم تو گوگل چون هنوز اصلا باز نمیشه برام . 
آره کم کم :))

آره دوست داشتنیه . صمیمیه . خوبه خیلی . امیدوارم تو پرونده های بعدیم حواسش جمع تر باشه :) 

آمین آمیننننن :) ❤️

تا وبلاگ رو باز کردم و عکس کیک رو دیدم یکهو بوی خامه و کاکائو و وانیل زد تو دماغم! تولد کوروش مبارک باشه امیدوارم بهترین لحظه ها رو در کنار هم داشته باشید و همیشه سلامت باشید.

اینجوری که تو گفتی این بوها تو دماغ منم پیچید که :) 

چون این که گفتی بوی کیک های مدل ایرانیه . 
کیکهای اینجا خوشمزه نیستن اصلا . مگر اینکه یه ایرانی بپزه :) 

ممنونم آیدای زیبا ❤️

چقده شما دوتا قشنگید🥰 تولد کوروش جان و سالروزمامان شدنت مبارککککک😍 

مررررسی نگار عزیززز ❤️

اقا چشمم کف پات چقدر تو شیک پوشی چقد نازی چقدر همه لباسا بهت میاد خلاصه که طرفدار پروپا قرصتم

و خیلی چسبید بهم پستت پر از جوونه های زندگی بود

عکسات خیلی قشنگ بودن جیگر

عزیز مهربونم مرسی . من که خودمو شیک پوش نمیدونم ولی این لباسم خیلی قشنگه . 

جیگرتو منم طرفدار پر و پا قرصتم . 

عزیز دلی ❤️

سلام مینای گشنگ 

تولد کوروش قشنگ مبارک باشه، خدا را شکر دادگاه خوب پیش رفت، یعنی مدل خواهرت مدل مادر شوهر منه اه، عکسات خیلی خوشگلن، عاشقتم که مثل من یه تیکه زمین پیدا میکنی شمالی بودنت خرج میکنی می بوسمت😘🌷

 

 

سلام عزیز دل 

سلامت باشی . 
دقیقا همون مدل مادرشوهره به خواهر نمیخوره اینجوری :)) 
شمالی بودن :))) 
حالا این هیچ من به یه پسری که تهران بزرگ شده بود داشتم آموزش کلنگ زدن هم میدادم . میگفت تو چجوری بلدی :) تازه هادی حمیدی هم گذاشته بودم رو اسپیکر .. وسط محله ی جامایکایی ها :))  
سونیا چقدر دلم بذر سبزی میخواد . بذر کاهو . ولی ندارم که :/ ❤️

سلام *بلبلی چشم چپ شد رو وبلاگت

دیدی این مادرهای ایرونی وقتی بچشون گم میشه کلی نگرانی استرس و اب قند و غش و ضعف بعد که بچه پیدا میشه یه فصل مفصل کتش میزنن؟

الان من فقط تورو بزنم دلم خنک شه که نگرانت شدم :)

تولد عشق دلم مبارک باشه لامصب داره بزرگ میشه مناسب من میشه که دیدی گفتم اخرش من باید عروست بشم:))

از اولم بهش نظر داشتم بچه رو.

الهی که عاقبت بخیریش رو ببینی عزیزم

منم گاهی مامانم مجبورم میکنه تماسی بگیرم با شخصی یا نمیدونم مراسم ختمی تسلیتی عروسی چیزی میگه زشته و...

ولی خیلی اینطوری نیست بهم فشار بیاره ولی درکت میکنم در این موارد چقد ادم بدش میاد مجبور باشه کاری رو انجام بده که اصلا بهش اعتقادی نداره تو مودشم نیست

درمورد بابای کوروش خوشحالم قانون پشتته عزیزم

ولی امیدوارم خودش درمان بشه و مسیر درست رو پیش بگیره و با خودش به صلح برسه و بپذیره این جدایی رو.

اونم ان شالله عاقبت بخیر و خوشبخت بشه.

تو هم الهی خوشبخت باشی همیشه و در آرامش عزیزم

سلام به کون بلبلی اعظم :) 

واقعا ببخشید . تقصیر من نبود مادر :)

آره واقعا آخرش باید بگیریم بیاریمت پیش خودمون هی بگیم موجا پنکیک درست کن ،کلوچه بپز،فرنی میخوایم :)) ما یه همچین خانواده ی شوهری هستیم :) 

آخه خیلی مسخره است من برای خانواده ی شوهر خواهرم اینجوری باشم دیگه . اصلا حتی من برای چی باید بدونم اون رفته کما . دقیقا گفتم من دوست دارم به کسی زنگ میزنم پشتش محبت و عشق و میل خودم باشه . اینجوری من احساس دو رویی میکنم . 

منم امیدوارم . واقعا چیزی جز این براش نمیخوام . 
میبوسمت ❤️

سلام مینایی جانم.

الان که توی مطب دندون پزشکی ام و با مامانم اومدم برای کارای دندونش یهویی دیدم که وبلاگت ستاره دار شده و مثل همیشه با لبخند نشستم خوندمت.

اول از همه تولد کوروش جانم مبارک باشه.ایشالا جشن فارغ التحصیلی دانشگاهشو شرکت کنی و ذوق کنی براش.

چقدرم که خودت گشنگ شده بودی ماشاالله.

خداروشکر که دادگاهت خوب پیش رفت.امیدوارم بقیه شم همینطوری عالی پیش بره و هرچی خیره برای سه تاتون همون بشه.🥰

میبوسمت عزیزم.

.

سلام باربی جانم 

عزیزم تو همیشه محبت داری 

ممنونم . وقتی داشتم کراواتشو میبستم دقیقا کفتم الهی تو لباسای رسمی مهم ببینمت . 
دیگه تولد بود و چیتان پیتان بازیاش :))

الهی آمین .
مرسی عزیز ❤️

به به مبارک باشه شش ساله شدن کوروش بزرگ شد دیگه بچه مون 

موهات چه قشنگ شده فکر کن من از پارسال که تصمیم گرفتم برم موهامو کوتاه کنم موهام یه مدل فر خیلی قشنگ برداشته تا الان هیچوقت اینقدر پیچ پیچ نمیشد خیلی راحت و قشنگه و دیگه دلم نمیاد کوتاه کنم فقط فرت و فرت پیامک حجاب میاد برام بهزاد میگه اگر ماشین رو توقیف کنن خودت باید بری درش بیاری منم میگم اوکی میرم موهامو پسرونه میزنم دوربیناشون خنگه نمی فهمه 

 

مینا خیلی خوشحالم که بالاخره به جای نشتن و هی حرص و جوش خوردن و از درون پاشیدن تصمیم گرفتی به همسر سابقت حالی کنی که حق نداره زنگ بزنه و تهدید کنه فکر کرده اونجا هم ایرانه مردا هر غلطی دلشون خواست بکنن قانونم ازشون حمایت کنه؟

پرچم رو هم خیلی قشنگ کشیدی شیرش مهربونه خیلی با اون ذوالفقار تو دستش همخونی نداره

 

یه تور دو هفته ای بتونی بری نپال مراقبه ی ویپاسانا خیلی خوب میشه هر وقت اومدی ایران کوروش رو بذار پیش مامانت اینا خودت برو معابد نپال برای مراقبه 

تو خیلی از کشورها فکر میکنم برگزار بشه ولی باید دو هفته بدون هیچ فکر و خیالی بری 

آره دیگه سرویسم کرده . هر کار بدی قبلا بود میگفتم مناسب سن تو نیست الان همش میگه میخوام اون کارو بکنم من دیگه سیکس یرز اولدم . یه بگ بوی ام :/ 


ای جان نمیتونم تصورت کنم با موی فر حتما خیلی زیباست . 
منم هروقت مینشستم ماشین بابام همیشه اولش میگفت مینا نذار بازم برام پیام حجاب بیاد نگه دار رفتی بعد دربیار :)) 

منم خوشحالم الان اینجا ایستادم . بالاخره تلاش الکیم برای صلح و دوستی رو با کسی که هیچجوره نمیخواست با من در صلح باشه کنار گذاشتم . 

من نقاشیم زیر صفره نسیم ولی خیلی نقاشی دوست دارم . چرا میگی ذوالفغار ؟ مگه شمشیر نداره دستش واقعا ؟ نکنه اشتباه کشیده ؟ 

وای نسیم چقدر دوست دارم . ده سال بعدم بشه من راضی ام :) ❤️

یدونه اسپرم که دیگه این حرف ـآرو نداره !
والا مادر پدر کلا به نقششونن ، نه به دی ان ای اشون نه حتی به حضورشون ! به تأثیر خوبشون ان ب حمایتشونن ... اونوقت میتونی بهشون بگی مرسی !

خوشالم که دادگاهو بردی ایشالا بعدی هارم ببری ! 
موفق باشی جانم ^_^

خیلی خندیدم … 

منظور منم بابت همون یه دونه اسپرم بود . ولی کلا انصافا توی حاملگیمم بابای کوروش نازنین ترین مرد روی زمین بود . 

منم خوشحالم . مرسی 
دلبر خانم ❤️

سلام و به‌به مامان مینای قشنگ و دوست داشتنی.

مبارکت باشه که شیش ساله بهترین مادر بودی و از این به بعد قطعا بهتر هم خواهی بود.

دقیقا همه چیزا وقتی رهاشون میکنی به بهترین شکل ممکن درست میشن اصلا خودشون دنبالت میدوئن میگن تو رو خدا منو بگیر😁😁

امیدوارم همیشه بیایی از خوبی و خوشی‌هات بنویسی

سلام به روی ماهت :)

ممنونم عزیز …
آره واقعا . بعد چقدر هم ما مقاومت میکنیم برای ول کردنشون … 

عزیز دلی . ❤️

بزودی مینویسم🥰🥰🥰

دنبال فرصتم

منتظریم ❤️

چقدر چسبید خوندن پستت🥰

 

بلابرده ی زیبا ، با اون موهای گشنگت، مبارک باشه سالروز مامان

شدنت😇🤩😇🤩

کوروش عزیزم که مثل همیشه جذاب و دوست داشتنی و کلوچه ی خوشمزه ی خاله ست😋😋😋

خوشحالم که حالت خوبه و به جاهای خوب خوب رسیدی.

بهت گفته بودم که پشت در تموم قلبهاس...خوب شد ک صداش کردی و ازش کمک خواستی

 

 

نوش جونت مامان قشنگ .

چرا یه پست نمیذاری ما رو از احوالاتت با فندق خان با خبر کنی ؟ 

ممنونم ازت .
آره واقعا شکر :) ❤️

مرسی مینا جون که نوشتی. چه خوشحال شدم مشکل حل شد. تبریک می‌گم چه تولدای خوبی گرفتی. همیشه خوش باشین. دادگاهم چه خوب بوده. امیدوارم ختم به خیر شه. خوشحالم که حالت بهتره💕

مرسی از تو که میخونی .

عزیز دلی ❤️

خداروشکر که دادگاه به نفع تو تموم شد :) خوشحالم برات. ^__^

ممنونم رها جان ❤️

عزیزم سالروز مامان شدنت مبارک :* جوجه ت چه بزرگ شده ماشالله :) با اون تیپ رسمی و مردونه ش ^__^ تولدش مبااارک :*

 

ممنونم رهای قشنگ ❤️

واااای تتو رو نگاااا :) خیلییی خوبه. منم دنبال ی طرحم که توش دریا داشته باشه :) ولی همه طرح هایی که میبینم دل من میبرن، من همه شووون دوست دارم :)) و همین برای من انتخاب رو سخت میکنه!

رها برای تتو برو پینترست . تتوی من مال دو سال پیشه 

اخ من دوست دارم یه ققنوس بزرگ بزنم کمرم . 
یه طرح مادر پسری هم بزنم . کلا یه مقدار گل و سنبل هم به خودم اضافه کنم :) ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان