پست بیست و سوم

دلم میخواد از این فضا برم 

به لحاظ احوالم . برم یه حا که به قول عرق خورا غم نباشه 

 

ایستاده ام لبه . 

لبه ی هستی و نیستی

زندگی و مرگ

آرامش و آشوب

ایستادم لبه ی آگاهی و غفلت .

لبه ی امید و یاس 

لبه ی انفعال و پویایی

 

جای بدی وایسادم . 

یه قدم کافیه که سقوط کنم . و دارم اینجایی که ایستادم رو با خونسردی میبینم و برانداز میکنم . 

به مفهوم پذیرش نگاه میکنم . حتی به پوسته اش دست میزنم اما نمیتونم مثل لباس بپوشمش یا مثل آب بنوشمش ... 

پذیرش رو آبستنم ولی هیچ ابزاری در دسترسم نیست که ببینم این بارداری سالمه یا جنین مرده ؟ 

 

این چند روز یک بار رفتم پیش وکیل .

وکیلی که یه شلوار نوک مدادی چهار خونه درشت پوشیده بود 

با یه پیراهن راه راه عمودی سفید بنفش 

با یه کراوات آبی سیر که روش فلامینگوهای صورتی ریز نقش بسته بودن  

و اولین باری که با این تیپ دیدمش تو دلم گفتم آخه چرا با خودت این کارو کردی مرد ؟؟؟

اسمش هست آخیل . فکر میکنم هندی باشه .

همه ی چیزهایی که باید با خاموش کردن احساساتم امضا میکردم امضا کردم و این چند روز خون گریه کردم . بخاطر فرصت های پدر پسری که از دست میره گریه کردم . بخاطر اینکه تولد پسرمون نزدیکه و باباش رو نمیبینه گریه کردم . برای باباش که توی روز تولد کوروش چه حالیه گریه کردم .

برای خودم که احساس زن تناردیه بودن بهم دست داده گریه کردم . 

برای خودم که مشت میکوبم به تخت و بالش رو چنگ میگیرم تا اون میل آسیب زدن به خودم رو ببلعم گریه کردم . 

و این وسط کوروش رو بیشتر از همیشه بوییدم و بوسیدم . 

بیشتر از همیشه باهاش کتاب خوندم و خل و چل بازی درآوردم برای خندوندنش و غش کردم برای خندیدنش . 

پا به پاش دویدم با اینکه جسمم میخواسته وسط خیابون دراز به دراز بیفته و برای نقاشیش ازم مدل بی حرکتی شدم که یه لبخند گنده داره . 

سیزده به در رو با دوستام تو حیاط خونه ی حمید بودم . 

از منچستر رفتن پشیمون شدم و عوضش دو تا از دوستای حمید از لندن مین و قراره پیش اونا بمونم یکی دو شب . (خانم هستن) 

درواقع خواهرم گفت خودشون برنامه ی سفر دارن . 

لباسهای اضافه ام رو تو یه سایتی برای فروش گذاشتم و یه بار هم رفتم یه فیزیوتراپ که ببینه این دردی که به پشت کتفم افتاده چی میگه . 

امروز میخواستم برم موهام رو کوتاه کنم با ماشین . اسم آرایشگره مهدیه . نبود و هروقت برگرده میرم حتما . به جاش بعد از ماهها صورتم رو اصلاح کردم . واقعا خدا چرا انقدر منو پشمالو آفرید ؟ 

امشب که با شلوارک نشسته بودم تو تخت کوروش و نازش میکردم ، گفت فردا میبرمت شاپ برداشتن موی پا . 

گفتم موهای پام با تو چی کار داره . 

گفت نمیذاره نازت کنم ! 

از آمازون موم سفارش دادم که خودم برشون دارم . برای دل کوروش هم که شده . 

دکتر برای درد پشت کنف بهم گفت ورزش باید کنی . این مسخره بازی ها چیه چرا آدم باید ورزش کنه آخه :( 

پس فردا روز دیدار پدر پسریه . مدرسه که تعطیله و منم دیگه نباید ببرم کوروش رو بیرون که ایشون بیان . ولی از حالا دلم میجوشه . نمیدونم کی باید خبر بدم اون ممه رو لولو برد ؟ چی بگم و چجوری بگم ؟ نمیخوام پیاماش بهم برسن چون حس میکنم دعوا میشه . اما خوب نمیخوامم بلاک کنم . 

چون باید همه چیز رو از این به بعد به وکیله بگم . 

سعی کردم این رو بفهمم که من کاری نکردم . باباش هرچی بهش بشه نتیجه رفتارای اشتباه خودشه . ولی سخت بود برام . حتی بابت تنفری که از خودم پیدا کردم از اون خشمگینم . 

باید بخوابم دیگه . خیلی امروز خودمو کنترل کردم که درطول روز نخوابم . 

خیر باشه هر چیه ... 

۶ موافق ۰ مخالف

مینا خوبی؟ کجایی دختر؟ اوضاع خوبه؟

همین جا .
مینویسم امشب ❤️
ممنون از احوال پرسیت

مینا جانم...

سختی و پیچیدگی مسیری که توش هستی، قلبم رو سنگین میکنه جانم و میفهممت...

خوبه که بدونیم شخصیت، فکر، احساس و هویتِ دوره ی (زنده موندن) و افسردگی های زندگیمون نیستیم..

خوبه که افسردگی، دوام آوردن، مراقبت از خود و.... رو برای خودمون و حقیقت زندگی خودمون باز تعریف کنیم... (به چی میشه نچسبید که چسبیدیم)! 

سایه ی عزیز ..
ممنون از همدلیت زیبا.
دیگه نمیدونم کی هستم .

این پرانتز آخریت هلاکم کرد . از کحا میاری اینها رو ؟ خیلی خوب بود :)❤️

سلام مینایی جانم.

امیدوارم این چند روزی که نیستی حالت خوب بوده باشه و اتفاق جدیدی از طرف پدر کوروش پیش نیومده باشه.

 

عزیزم میخوام بگم که من به عنوان دوستت این سالها شاهد بودم که تو هرکاری که از دستت برمیومده برای کورورش عزیز انجام دادی حتی خیلی بیشتر از توانت... از نظر من تو یه مامان نمونه ای که مطمئنم همین هم الان کوروش متوجه ش میشه.

 

خودتو بابت چیزایی که دست تو نیست سرزنش نکن.گاهی وقتا زندگی یه چیزایی برای آدم پیش میاره که آدم نقشی توش نداره...

 

امیدوارم همه چیز به بهترین شکل پیش بره بدون اینکه هیچ کدومتون اذیت بشین.

 

خیلی تو فکرت بودم و نگرانت بودم... 

هروقت تونستی و حال و حوصله شو داشتی بیا برامون بنویس لطفا.

آوای عزیز سلام .

ممنونم آوا . مامان نمونه که نیستم ولی گمونم خیلی وقتا تلاشمو کردم مادر کافی باشم .

میبوسمت عزیز❤️

عزیزم راحت باش. هر وقت دلت خواست و تونستی بنویس. ما حق نداریم فشاری بهت وارد کنیم که بیا و بنویس. مواظب خودت و کوروش عزیز باش. 

مرسی ژاله ی زیبا ❤️

نمی‌نویسی مینا جانم؟ 

روزی چند بار میام و سر می‌زنم. 

امیدوارم خوب باشی. 

ممنونم ژاله ی زیبا . 

واقعا نمیدونم کی مینویسم عزیز . مرسی که یادمی ❤️

سلام خوبی؟ نمینویسی؟

عزیزم واقعا نمیدونم کی مینویسم ❤️

منم امشب به یادت بودم فقط گفتم خدایا هوای مینا رو داشته باش که بهترینها براش اتفاق بیفته الهی حال دلت خوش و اروم باشه 

میبوسم روی ماهت رو ممنونم عزیز ❤️

وقسم به صبح روشن وقتی که دم زند(سوره تکویر/۱۸)

 

در این شب عزیز،دعاگوتم مینا البته اگه قابل باشم. 

بی اندازه ممنونم زیبا :) ❤️

دلم برات تنگ شد جان دل، بیا یه چیزی بگو

مرسی آتنا جان . 

همین دور و برم . 
میبوسمت و به زودی مینویسم ❤️

کسی که از خودش در مقابل آسیب هایی که بهش وارد میشه محافظت می کنه زن تناردیه نیست

تو حق نداری با خودت این رفتار رو بکنی 

هر اتفاقی داره برای سیاوش می افته نتیجه ی اعمال اشتباه خودشه بیماری خودش که حاضر به درمانش نشد.

تو به اندازه ی کافی تاوان یه ارتباط اشتباه رو پس دادی

ای کاش قبل از اینکه کوروش به دنیا بیاد این اتفاق می افتاد اما حالا که کوروش هست یعنی چنین تقدیری باید تو بچگی کوروش باشه تا برای شخصیتی که قراره در آینده درش شکل بگیره آماده اش کنه 

تو اگر می تونستی به جای خط کشی ها و چهارچوب هایی که برای خودت ترسیم می کنی و با عبور ازش خودت رو سرزنش میکنی فقط صادقانه و شفاف اونطوری که قلبت میخواست زندگی میکردی افسرده نمیشدی 

افسردگی زمانی پیش میاد که آدم از خود واقعیش فاصله میگیره 

دیگه کاری که دلش میخواد انجام نمیده کاری رو انجام میده که فکر میکنه درسته و دیگران میگن درسته

دلتنگت بودم نسیم . 


صادقانه و شفاف زندگی کردن ؟. حتی فکرش هم خوشایند بود برام . ولی بهش فکر هم میکنم گریه ام میاد . کی اینهمه بزدل و ترسو شدم که خودم نباشم دیگه؟ 
❤️

مینا جانم بگو که خوبی....

ممنونم از احوال پرسیت زیبا . من هستم ... ❤️

مینا جانم نگرانتم

بیا ی خبری از خودت بده

💚

ببخشید رها واقعا .
من زنده ام نگران نباشید .❤️

چه حالت قشنگی تو نوشته هات هست ...

نگران کورش نباش. بچه ها خیلی از ما قوی تر هستند و زود و بهتر با مسائل کنار میان. به خودت بیشتر فکر کن که قراره یک آغاز جدید داشته باشی یک فصل نو ... تا خزان و زمستان و برگ ریزان نشه ، بهار و جوانه زدنی هم در کار نیست...

مرسی آیدا جان .❤️

فقط اون جایی که کوروش به روت آورده پشمای پات رو...

عزیزم. کاش یک درصد اندازه تو باباش فهیم بود و در صلح و صفا جدا میشدین.

آره واقعا :)
 کاش حالش خوب بشه اون هم ...❤️

مینا ما اینجا بودیم و دیدیم تو چقدر باهاش راه اومدی،بحدا من بودم نصف صبوری تو رو نداشتم،تو تلاش خودتو کردی،کوروش هم بزرگ بشه خودش میفهمه،تو حتی برای کوروش هم بدی نکردی،پدرش روان تو رو بهم میریخت و کوروش رو هم با یه زندگی ناسالم مثل زندگی خودش اشنا میکرد،گوشی بازی و مک دونالد...ما که اینجاییم میبینیم که تو زن تنادریه نیستی مینا،تو یه مادر مهربونی هستی که تمام تلاستو کردی که کارها درست پیش بره اما نرفت و تو مجبور شدی رفتارت رو عوض کنی،

بیا بغلت کنم قلبم،

 

مرسی زهره خیلی برام ارزشمند بود پیامت . عزیزم خیلی مهربونی ❤️

سلام مینا جانم میدونم برات خیلی سخته و می خواستی انصاف داشته باشی اما فراموش نکن بعضی اوقات ما آدما گرگ میشیم مظلوم که باشی خورده میشی مدتی برات سخته ولی حال روحیت خوب میشه روحت امیدوارم ازین پروسه جانکاه به زودی رد بشی آینده مال خودت و کوروش جانه این پسر احساساتی عزیز 

مرسی رابعه جان . ❤️

مینا جانم سلام امیدوارم حالت خوب باشه

خب تو یه تصمیم مهم گرفتی و خب من فک نمیکنم کار اشتباهی هست

درسته سخته ولی تصمیم درستیه و عیب نداره یکم مشوش بشی بابت این تصمیم خیلی مهم که امیدوارم اخرش خیر میشه و حالتونو بهتر میکنه عزیزکم

 

 

سلام قشنگ
امیدوارم همینطور باشه عزیز
❤️

مینا جانم سلام

نمیدونم چه مواردی رو امضا کردی و چه محدودیت هایی به پدر کوروش داده میشه ولی برای کارهای قانونی و درستی که انجام میدی خودت رو سرزنش نکن و عذاب نده. ایشون خودش باعث این مخدودیت هاس نه تو. 

و اینکه خیلی خوبه که این رو به خودت میفهمونی تو اشتباهی نکردی. 

با احساساتت مبارزه میکنی. سخته ولی خیلی خوبه. 

همیشه موفق باشی دوست خوبم :*

درسته خودش باعثش شد واقعا . من تمام اینها رو پارسال هم میتونستم انجام بدم .
مرسی باران میبوسمت❤️

مینای عزیزم...

خودت میدونی که جای بدی وایسادی...

ما هم از بیرون زندگیت نمی‌تونیم بگیم گردش کن!!!

هیچکدوم جای تو و توی شرایط تو نیستیم... همه‌چی از بیرون ساده‌تر و قابل انجام‌تره!!!

فقط به خودت شادی ببخش... هواشو داشته باش... خیلی بیشتر مراقبش باش!

و انقد به جای خودت، برا دیگران دلسوزی نکن!!!

از این روزای سخت رد میشی بالاخره

تموم میشن این ساهیا ♥️

الهی که زودتر از زود روزای خوبت از راه برسن 🥺🥹✨✨✨💖

عسلم ... من کلا خودم رو دیگه یادم رفته .
الهی آمین ❤️

دلـم میخواد تا فردا برات حرف بزنم بگم چنین و چنـآن!
اما میدونم ته دلم که خودتم اینجـوری نیستی ، سگ سیاه افسردگیه بخدا ! 
اونه که انقد مرور میکنه ، تو فکر میبرتت ، برات کابوس میاره کرختی و سستی و همه ی حـآل های بد رو میاره !
در عین حـال سخته ، کی گفته جدایی آسونه ؟! 
بعد از چند ؟! مثلا 11 سـآل با هر کسـی زندگی کرده باشی انقدر زندگیتون بهم تنیده شده که ... خودت هم نخـوای یه جوری ربط پیدا میکنید ، الان که پای کوروش هم وسطه :) اس ام اس ها و ...

ولی تو فکر رابطه کوروش و باباش نباش ، تا همین امروز بخـوای حساب کنی چقدر تو زندگی پسرش بوده که حالا نباشه فرقـی کنه ؟! کوروش همین الانم آرامش و تفریـح و حال خوبش رو داره با مامانش زندگیش چیزی کم نداره !
اصن اینا که ما فکر میکنیم برای رشد سالم بچه نیاز به دو والد اونم مادر و پدر حتما اشتباهه ! در سنین کودکی و خردسالی صرفا بچه نیاز به یک سرپرست دائمی داره حتی مهم نیست که سرپرسته مادرش باشه میتونه مادربزرگ خاله یا کسی باشه که دائما به زندگیش میرسه مهم اون حس امنیته ! مقاله خوندم راجع بهش ولی یادم نیست از کجا بود که بهت بدمش ... پس نگران کوروش و کمبود حس پدریش نباش! 
ولـی به خودت برس بازم میگم اگه ورزش کنی هم که محشر میشه ^_^

درسته افسردگیه و دیگه نمیتونم بگم پاشو گذاشته فشار میده .دیگه واقعا گلوم رو دریده ...
عسلم این مقاله ای که خوندی برای خیلی بچه تر از کوروشه . کوروش الان تو سنیه که میبینه و میفهمه . پدر داشتن رو میفهمه .خانواده رو میفهمه و خودش واقعا میخواد هر دو رو به اندازه ای داشته باشه و تجربه کنه . بهر حال من همه چیزی که یه مرد میتونست بهش بده رو نمیتونم . منم کشتی میگیرم و فوتبال میکنم اما به کوروش باز حال میده اونا رو با مرد ها انجام بده .
فقط میدونم من همین قدر ازم برمیاد دیگه نه بیشتر .
اوهوم محشر میشه :/ ❤️

الهی بگردم😥😥😥

❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان