یه روز که ساوه زندگی میکردم ، نفیسه و زهره اومده بودن کمکم برای سر و سامون دادن به زندگیم وسط بچه داری .
(و بذار بگم چقدر همیشه قدردانشون هستم و چقدر با شکرگزاری از اون روزها یاد میکنم .اگه نبودن من چی کار میکردم ؟)
نفیسه تو آشپزخونه بود که شروع کرد به خوندن لیست کارهای روزهای پیشم از سر کنجکاوی . یهو گفت آخه میوه خوردن هم شد کار که براش یادآور میذاری؟؟؟
الان هم هر کس لیست کارهای منو بخونه ممکنه چیزهای عجیب پیدا کنه .
از میوه خوردن بگیر تا آب خوردن و شارژ زدن هندزفری . من اگه ننویسم باید آب بخورم واقعا نمیخورم .یادم میره . بعد به خودم میام میبینم دو روزه اصلا آب نخوردم!
من از اونام که میرم بیرون یهو میبینم عه پول نبردم. یا رفتم خونه ی کسی شارژر نبردم . یا کارت کالجم رو برنداشتم و جلو در میرسم و انتظامات خفتم میکنه تازه یادم میاد چیز به این مهمی رو یادم رفته .
قبلا همه بهم میگفتن یه روزی بچه تو جا میذاری خونه میری بازار . یعنی در این حد!
این چند روز سعی کردم با اینکه حالم بده ولی سر و سامون بگیرم . سعی میکنم به الان فکر نکنم. با خودم میگم اگه من این کارو انجام بدم یا ندم سال دیگه چه مینایی ازش ساخته میشه ؟
مثل همین مدیتیشن . حالمو خوب نکرده اما سعی میکنم ولش نکنم .چون من مبتدی ام و میدونم سال دیگه ممکنه بگم سنگ بنای حال و شادی امروزم مدیتیشنی بود که سال پیش شروع کردم .
یکی از بچه های وبلاگ رفت نصبش کرد و خوب تو ایران قابل استفاده است بچه ها . اگه زبانتون خوبه نصب کنید شما هم . اسمش بود :
Balance
و آیکونش یه حرف B هست .
توی گوشی قدیمیم هم نصبش کردم و میذارم کوروش باهاش مدیتیت کنه .
یه جوجه رو در نظر بگیر نشسته وسط اتاقش و شمع جلوش روشن کرده و نفس عمیق میکشه ... خیلی نازه :)
از دیروز یه اپ جدید هم نصب کردم . اسمش هست : Fabulous
گمون نکنم تو ایران قابل استفاده باشه ولی عالیه.
کلا هر چیزی که باعث بشه آدم پیگیر خودش بشه عالیه .آدم وقتی فراموش میکنه کیه چه کارهایی میتونه انجام بده و چیا داره ،کم کم اون خود فراموشی میبلعدش. وقتی ما اصل رو فراموش میکنیم انقدر بازی های رنگارنگ تو دنیا هست که به راحتی جای متن و حاشیه تو زندگیمون عوض میشه و ما گم میشیم .
توی این اپ جدید با سوالهایی که اولش جواب میدی ، بهت یه برنامه ی شخصی سازی شده میده . کمک میکنه که روتین سالم و خوبی خلق کنی . مثلا اولین چیزی که برای من ساخته آب نوشیدن بعنوان اولین کار هر صبحه. شبا ساعت نه پیام میده که مینا یه بطری آب بذار بغل تختت . هفت صبح هم میگه بخورش :) من هنوز کشف نکردم ساعت یادآور صبحش رو چجوری میتونم جلوتر ببرم . چون صبحا زودتر از هفت بیدار میشم من .
بعد یه قسمت داره مثل پادکست .خیلی خیلی خوبه .
بعد از طرف مینای یه سال بعد بهم نامه میده ، اون مینایی که من براش غش میکنم .
خلاصه که از خودم راضی ام آقا . درسته که حالم هنوز خوش نیست . درسته که صبحا با بدخلقی از خواب بیدار میشم انگار که از دنیا طلب کارم که همش شب باشه ، درسته که بی اندازه دوست دارم همش ولو باشم و بخوابم و نخورم و نپزم و نشورم و نروبم و بیرون نرم ... اما تلاشمو کردم و از اون انفعال خودم رو بیرون کشیدم .آروم و یواش اما حرکت میکنم .
پنجشنبه خونه رو یه آب و جاروی سطحی کردم . خودم و کوروش رو حمام دادم . به موهام روغن زیتون زدم . بی اندازه دوست دارم موهام رو ماشین کنم . حداقل دورش رو کامل ماشین کنم . اصلا مدل موهامو دوست ندارم الان .از حموم میام حتما باید یه سشوار بهش بزنم یا جایی رفتنی اتو بزنم . کلا هم دوست دارم سر ماشین شده رو تجربه کنم .حالم از این حرفها که زن باید این جور و اونجور باشه بهم میخوره ...
دوست دارم دور موهامو کلا ماشین کنم و بالای موهام چهارتا شوید بذارم و یه عالمه رنگهای فانتزی بذارم و تجربه شون کنم .
کله آبی بشم .
کله سبز بشم .
کله صورتی و قرمز،کله یخی و حتی زرد عقدی :))
من کلا تغییر شکل و ور رفتن با خود رو دوست دارم . دوست دارم رو دماغم پیرسینگ کنم .
و دیگه بر کسی پوشیده نیست که یه بیگ فن آو تتوی درست حسابی هستم .
(همین الان نوشتن رو متوقف کردم و رفتم تو پینترست چند تا مدل کوتاهی پیدا کردم )
من یه جایی اون وسطم ... هم از خیلی لیدی طوری بودن (پیراهن پوشیدن و پاشنه بلند و موی فر خورده ی بلند و کیف کوچولو برداشتن) خوشم میاد هم از خلاف تعریف دختر باکلاس و فلان و بهمان ، اونجوری که یه جین با یه کراپ ساده بپوشم با کتونی و کوله و موی خیلی کوتاه و این جوریا ...
حالا اینجا چون تتو خیلی گرونه تصمیم گرفتم هروقت اومدم ایران ، اونجا باسن تتو رو پاره کنم :)
بعدا حتما عکس طرح های مورد علاقه ام رو براتون میذارم .
وای بچه ها یهو آسمون اینجا پاره شد و یه رگبار عجیب گرفته .
حالا که تا اینجا اومدی این رو هم ببین که من یهو چشمم بهش خورد و سی ثانیه ای پریدم عکس گرفتم ،ریختم لپ تاپ و آپلود کردم برات :
خیلی دوستش دارم ...
چند روز پیش روز مادر بود . و یه چیز خیلی با حال اینکه چقدر اینجا روز مادر رو گرامی داشته بودن ! تو تمام مغازه ها پر از بادکنک و بنر و پک های هدیه ی مخصوص بود . خیلی بیشتر از روز زن و ولنتاین.
خلاصه که این ارکیده ی مینیاتوری رو هم حمید خریده بود که کوروش به من بده ... خیلی زیباست .
دیگه چی بگم برات که این راننده اتوبوس های انگلیس دست به اعتصاب زدن برای افزایش حقوق . امروز سومین روزیه که تقریبا هیچ اتوبوسی نیست .
صبح شش بیدار شدم و آبی که دیشب گذاشته بودم کنار تختم نوشیدم و یه جورنال نویسی شخصی هم کردم و مدیتیشن هم کردم و دیگه با خودم و در خودم بودم که گفتم زنگ بزنم ایران . با گوگل میت تماس میگیرم تصویری چون میدونی که تلگرام و واتس اپ رو هم پاک کردم .
دیگه با مامان و دو تا آبجی ها و احمد گپ زدیم و خندیدیم و فلان .
پسر قشنگم که بیدار شد صبحانشو دادم و نشوندمش برای مدیتیشن و بعدم رفتیم مدرسه ...
آخ اون روزی که من ماشین بخرم چه مبارک روزی میشه ...
سی دقیقه تا مدرسه رفتیم و بعد من با یه کوله دفتر و کتاب و لپ تاپ گفتم هرجور شده خودمو میرسونم کلاس امروز.
تو نقشه چک کردم دیدم بیست دقیقه باید پیاده برم برسم ایستگاهی که یه خط اتوبوسش کار میکنه.
آقا رفتم و رسیدم ولی ترکیده بودم دیگه .
خانم و احیانا آقایی که شما باشید بعدش دیدم تو تایمینگ بوردش زده بیست دقیقه دیگه اتوبوس میاد . بعد تا مرکز شهر هم پونزده دقیقه تو اتوبوس و پونزده دقیقه هم پیاده تا کالج ... خلاصه تا میرسیدم شب شده بود . اینه که برگشتم خونه :/
وقتی رسیدم لباسم خیس عرق بود.
لباسا رو مستقیم گذاشتم لباسشویی و آقا وان رو پر آب به سمت سردی کردم و رفتم توش. بیست دقیقه تار نوازی جلیل شهناز گوش دادم اون تو و بعدم یه اپ جدید نصب کردم . این یکی برای مشاهده ی تغذیه است که میدونی من چقدر احتیاج دارم. ولی الان ازش چیزی نمیگم تا ببینم میتونم باهاش سازگار شم یا نه .
خلاصه کههه حالا اینجام .
میدونم پستم خیلی طولانی شده اما هنوز حرفام تموم نشده .
آقا گفتم برای اتاق خوابم فرش خریدم ؟؟ گفتم عاشقش شدم ؟؟؟ گفتم تمش صورتیه و انقدر ملیح و نازه که حد نداره ؟
گفتم از صلیب سرخ برای خونه گرفتنم بهم یه وسیله ی مجانی میدادن و من میز تحریر خواستم و الان میز شخصی خودمو دارم و خیلی دوستش دارم ؟؟
نه نگفتم . چون انقدر گرفتار حال بدم بودم که نتونستم به وقتش برای اینها ذوق کنم .
حالا الان گفتم و گی لی لی لییییییی :)
دیگه میرم قشنگ ها .
عکس فرش رو بعدا میذارم .
قلب قرمز به همتون❤️
این پست رو صبح نوشتم اما الان پستش میکنم . چون همیشه یادم میره جمعه ها تقریبا کسی نمیاد وبلاگ و همه کرکره های اینجا رو میکشن پایین :)
پستش که کردم ده ساعت بعدش اومدم کامنتها رو تایید کنم دیدم دو تا بازدید داشته فقط :)
با نام و یاد خدا الان دوباره میذارم .