پست نوزدهم

 

این یکی دو روز به شدت دلم وسط حیاط خونه ی پدری بوده .

حتما الان درختامون پر از شکوفه ان . نرگسایی که با دستای خودم بغل حصار باغچمون کاشته بودم هنوز گل دارن .

سمت راست حیاط ،اونجا که میشه پشت درختای پر شکوفه ی گوجه سبز و آلو الان پر از گلای ریز سفید و آبیه .

شاید چند تا دونه جوجه غاز هم تو حیاطمون مشغول قدم زدن باشن.

شمعدونی های روی ایوون پرگلن و حیاط پر از چمن های ترد و تازه است که پا برهنه بری روشون و کیف کنی ...

واقعا دلم اون جاست ...

همیشه میگم خدا رو شکر که من انگلیسم . از نظر طبیعت اینجا دست کمی از شمال نداره .همیشه یه تیکه ی سبز از طبیعت هست که بهش نگاه کنی .

بچه ها نوروزتون مبارک .

الهی که امسال برای همه مون خصوصا هرکی ایرانه سال خوبی باشه .

هوای اینجا هم بهاریه امروز . از اون آفتابا که وسط حیاط بابا پهن میشن ،پهن شده تو شهر .درخت پشت پنجره ی هالم کم کم داره جوونه میزنه .همه جا پر از سنبل و نرگس و گلای وحشی بنفش و سفیده .

و من شکرگزار همه ی اینهام اما پریودم رفت و تموم شد و هنوز حالم خوب نیست .

با این حال سفره ی هفتسین گذاشتم .

 

 

میخواستم برای تحویل سال دوستها رو دعوت کنم خونه ی خودم که نتونستم از شرکتی که خونه رو بهم دادن اجازه بگیرم . گفتن صبر کن قراردادت که عمومی شد هر مهمونی خواستی بگیر .

یکی از پسرای مجرد کلیسا گفت بیاید خونه ی من .

اینه که رفتیم اونجا .کلا ده نفر بودیم . من اون روز توی خونه ام کتابخونه رو داشتم مرتب میکردم که یه سالنامه ایرانی توش بود . بازش کردم و دیدم دست نوشته هام برای اون سه سال تنها شمال زندگی کردنم بوده .

توش پر از خشم و دلتنگی و سردرگمی و پیدا شدن و امید و عشق بود .

تمامش رو خطاب به بابای کوروش نوشته بودم .

اینجوری حس میکردم واقعا باهاش حرف میزنم .

همه چیز قاطی پاتی و عجیب بود .

یک جا نوشته بودم تو مرد خوب منی و من بهت افتخار میکنم.

یه جا نوشته بودم چرا نمیتونم با این فکر که دوستم نداری کنار بیام .

نوشته بودم آدم با عشق حالش خوبه من اما مدام تو احساساتم دچار سرخوردگی و انزوا هستم.

اون موقعی که افکار و توهم خودکشی داشتم نوشته بودم دلم میخواد اون آدمی که در خونه رو باز میکنه و جسد منو با چشمای گربون پیدا میکنه تو باشی.

براش نوشته بودم که دوستت دارم و همزمان بهت احساس خشم دارم .

یک جا نوشتم تو این تنهایی عشقم بهت قرص و محکم تر میشه .

توی آخری نوشته بودم کوروش رو به جای تو توی آغوشم میفشارم .مهربونیش رو دوست دارم . تو رو دوست دارم .زندگیمون رو دوست دارم. تو رو خدا منو اینهمه تو عذاب تنهایی نذار ...  و این یه جمله ی التماس گونه آخر هق هقم رو وسط خونه راه انداخت.

 

میخواستم باقی صورتم رو اصلاح کنم. ماسک ویتامین سی بذارم. حمام برم و موهامو براشینگ کنم .زیر ابروهایی که درومده رو بردارم .برای کوروش لباس اتو کنم . در عوض نشستم به پهنای صورت اشک ریختم و برای برداشتن کوروش از مدرسه دیرم شد و همونجور با چس و چال از جا درومده خودم رو رسوندم مدرسه و بعد هم خونه ی حمید . چون قرار بود از اونجا بریم خونه ی میزبان که اسمش امیر بود .

حمید دور سرم گشت . قربون صدقه ی غمم رفت. بعدم منو نشوند جلوی آینه و گفت هروقت آرایش میکنی حالت بهتر میشه پس شروع کن . آرایش کردم اما موهام افتضاح بود . حتی کمی چرب هم بود چون روغن زده بودم بعد حمام قبلی.خلاصه با یه قیافه ی اسکلی حاضر شده بودم .یه لباس پولکی مشکی با شلوار مشکی پوشیدم و همین .

شوهر یکی از بچه ها اول ما خانم ها رو رسوند . اونجا هم هفتسین درست کردیم .مردها تو آشپزخونه بودن و بساط جوجه کباب درست میکردن .

واقعا ما اگه تو مملکت غریب چهار تا دونه ایرانی پیدا نمیکردیم چقدر بد بود ...

بعد هم تولد شوهر دوستم بود که من عکساشونو گرفتم .

 

اینجا نگفته بودم اما من از قبل کریسمس تصمیم گرفتم مشروب خوردن رو به حداقل برسونم تا ترک واقعی .

از همون موقع تو همه ی جمع ها گفتم من نمیخورم .

و نخوردم .

یه بار آبجو خوردم فقط.

شب نوروز ویسکی داشتیم . منم بعد این مدت خوردم البته .بعد آهنگای غمگین درخواستیمونو گفتیم. دور یه سفره ی بزرگ دور هم نشستیم و خوندیم . بعد سال تحویل شد و انقدر جیغ زدیم مردیم . خونه اش خیلی جای خوبی بود کسی نبود که محبور شیم بی صدا باشیم .

بعد بچه ها به خانواده هاشون زنگ زدن . اون وسط مامان حمید هم میخواست با من حرف بزنه . خیلی بد بود خیلی.... من آمادگیشو نداشتم.حس میکردم به خاطر ویسکی چشمام بیش از حد باز شدن و کلا هم احساس زشتی میکردم . حرف نزدم . الان با خودشون میگن چقدر این دختره وحشیه .ولی کوروش باهاشون حرف زد :)

کوروش با گوشی و با سه تا پرنده ی صاحب خونه و یه ذره کارتون سرگرم بود .

بعد از تلقن بازی ها مامان بابای امیر کلا موندن رو خط و ما رو تماشا کردن . دیگه بزن و برقص شد . خیلی خوب بود .

ساعت یک کوروشو خوابوندم و مردها رفتن خونه ی یکی دیگه بخوابن و ما زن ها موندیم تا چهار صبح حرف زدیم .

و این شد نوروز ما . صبح که پاشدیم تازه دیدم خونه تو چه بهشتیه . محله رو ببین :

 

یعنی عالی بود ها ... بعد رفتیم یه ذره قدم زدیم و البته قبلش خونه ی صاحب خونه رو تمیز کردیم و دیگه برگشتیم.

خدایا میشه من یه روز یه جا مثل این زندگی کنم؟

خوب با اینکه خونه ام رو دوست دارم نمیتونم بگم صد در صد دلم میخواد همینجا همیشه بمونم .

همیشه تو رویاهام میگم کاش یه روز از این کشور برم . دوست دارم یه جای گرم زندگی کنم . و یه خونه مثل همین عکسای بالا داشته باشم .

هقته ی پیش که خیلی حالم بد بود به معلم کالجم ایمیل زدم و گفتم.امروز قراره از طرف کالج یه مشاور بهم زنگ بزنه. راستش اینه در مرز ول کردن درس و مشقم . نه حوصله ام میکشه نه مغزم .حمید میگه خوب بعدش چی ؟ میگم هیچ . مثل اینهمه آدم میرم تمام صبح تا ظهرامو یه کافه ای جایی کار میکنم . یا موتور میخرم کار دلیوری میکنم . میگه درسته همه چیزم درست پیش میره جر اینکه بعدا پشیمون میشی. میگه فقط یه ذره دیگه دووم بیار. وارد رشته ات بشو اگه دیدی نمیتونی بعد سرمایه میذارم کافه ی خودتو بزن اصلا .

توی دلم میدونم راست میگه . چون مساله ی من چه کاری کنم که درآمد بیشتری داشته باشه نیست . من دوست دارم دانشگاه رفتن رو و وارد سیستم درمان شدن رو .من آشنا شدن با آدمهای با سواد رو دوست دارم .

راستش هفته ی گذشته باز بابای کوروش رو دیدم و بهم ریختم. رفتم دنبال بچه. اوبر منتظر بود .پرسید این واقعا اوبره ؟ دو هفته پیشترش هم باز باور نکرده بود اون ماشین که باهاش برگشتم اوبر بود . من جوابش رو ندادم اما اومد جلو داد زد نمیشنوی چی میگم؟ اوبره این الان ؟

یادآوری از این جا به بعدش هر روز تو این هفاه به من احساس احمق بودن داد.

چرا نگفتم نه دوست پسرمه. هر هفته با یه دوست پسر جدید میام دنبال کوروش؟

عوضش بهش گفتم آرم اوبر رو روی ماشین ببینه .اونم رفت ماشین رو دور زد و چک کرد ؟

پنج روز دیگه فرار با وکیل دارم .

یعنی همه چیز تموم میشه ؟؟

 

میخوام تموم شه. دوست دارم با حمید ارتباط جدی تری بگیرم . حمید رو جدی تر بگیرم .

بیرون بودیم چند روز پیش. داشت حرف میزد که من تو گلوم یه بغض خفه کننده بود. صندلیشو از رو به روم برداشت آورد گذاشت کنارم .گفت میتونی سرتو بذاری اینجا گریه کنی. سرمو گذاشتم جلو شونه اش و دو دقیقه گریه کردم.بعدش منو برد اینها رو خرید :

توی مدیتیشن چند روز پیشم که البته دیگه استمرارم توش رو از دست دادم مرده میگفت سه تا چیز تو دهنت بیار که بخاطرشون خوشحالی.

به کوروش فکر کردم بار اول .

به قلب خوبم فکر کردم بار دوم .

و بار سوم به حضور حمید.

 

همش به این فکر میکنم آیا امنیت و آرامش و محبت داشتن تو ارتباط با کسی کافیه ؟ آیا فاکتورای دیگه ای که من بهشون فکر میکنم و در خمید نیست واقعا اون قدر مهمن ؟ اصلا کسی هست اونا رو داشته باشه و همینقدر هم خوب و همراه باشه ؟ چرا انقدر ارتباط پیچیده است آخه ؟

 

باید برم . خوشحالم پست گذاشتم و از اون خوشحال ترم که تونستم عکس بذارم . این عکس هم مال روز کلیساست :

امیدوارم تو از هر کجا که میخونی این پست رو حالت عالی باشه و عید بهت خیلی خوش بگذره .

 

 

۲ موافق ۰ مخالف

واقعا خسته ی خسته بودم وقتی پستهات رو خوندم 

ولی انقدر عکسای قشنگ گذاشتی دیگه روم نشد همینجوری رد شم!

خصوصا اون عکست از خونه ی دوستت .. چقدر قشنگه همه چی

شبیه توی کارتون ها میمونه

شبیه خیابون رویاهام🥺

واقعا ممنونم زیبا 


خیلی . بعد عکس یه صدم زیبایی واقعیش نبود . 
برای خود منم رویاییه ❤️

دل و دماغ نداشتم ولی گفتم بی انصافیه با دیدن عکسای به این قشنگی با سکوت رد شم 🙈

وااای مینا چقدررر تیپت رو دوست داشتم 😍 این سبک یکی از مورد علاقه هام هست 🥰 چقدرم بهت میاد

من قبول دارم که میگی داری چاق میشی، اینجا توو صورتت مشخصه تپلی مپلی شدی 🥲 حداقل من یکی درکت می کنم

به نظرم کنار همه ی کارهای خوبت، سالم خواری و ورزش رو هم توو لیست کارهات قرار بده، و بابتش اصلا به خودت سخت نگیر، کوچولو کوچولو شروع کن

آهسته و پیوسته

بعد از یه مدت میشه روتین زندگیت

الان تعطیلات عید باعث شده نتونم روتین ورزشم رو حفظ کنم، اون یه هفته ی پریود هم فلج میشم و نمی تونم 🤦‍♀️ الان حس می کنم یه چیزی توو زندگیم کمه واقعا

تو ثابت کردی از پس هر کاری برمیای، این رو هم مطمئنم از پسش برمیای 💪

راستی نمی تونی باشگاه بری؟

شرایطت جور نیست اون وسط براش برنامه بذاری؟

چقدر حمایت های حمید خوبه، قشنگ عین پروانه دور سرت می چرخه.. امیدوارم توو رابطه تون هر چی که به صلاحه پیش بیاد و آروم بشه قلب و روحت 💗

ممنونم عزیزم که کامنت گذاشتی .

اون ترکیب دامن کوتاه طوری مورد علاقه ی خیلی هاست .

اره بابا بالاخره شش کیلو که اومد رو وزنم از یه جاهایی مشخص میشه دیگه .

باشگاه ؟ تونستنش چرا ولی خوب هم بلد نیستم هم حوصله کشیدن خودم تا اونجا رو ندارم هدیه 

آفرین به خمتت که ورزش میکنی .

ممنون زیبا ❤️

سال نوت مبارک مینایی دوست داشتنی

امیدوارم امسالت رو قشنگ بسازی و نقاشیش کنی 

و روزهات رنگی رنگی و شاد و پر از تجربه های ناب و قشنگ باشه

موجا ممنونم ازت زیبا ❤️

سلام سلام

سال نو مبارکککک

دعا میکنم که همه چیز برات به خوبی پیش بره. میدونی من تو زندگیم هر موقع زیاد دعا کردم و از خدا کمک خواستم موفق تر بودم. با خدا حرف بزن براش بنویس و چیزهایی که دوست داریو بگو. خدا میشنوه ممکنه همون لحظه جواب نده اما در گذر زمان همه چیز درست میشه. قهوه بخور ورزش کن به خودت برس حتی شده به ظاهر . کم کم بهتر میشه روحیت.

سلام آیدا جانم .
به تو هم مبارک زیبا ممنونم .

قطعا در گذر زمان همه چیز درست میشه . حق با توست . ماچ بهت ❤️

عاقا برید کنار یک عدد باران خوشحال و ذوقولی و در حال رقص اومده که مینای نازنینش رو پیدا کرده  :)))

ووووی چقدر خوشحالم که بعد از مدتها تونستم بیام وبلاگت عزیز دلم. صفحه وبلاگت برام فقط تو گوگل کروم باز شد و یک آخییییش از ته دل گفتم. 

اوا ببخشید اینقدر ذوق کردم سلام یادم رفت 

مینای مهربونم سلام

سال نو مبارک عزیزدلم. با همه وجود برات بهترین ها رو آرزو میکنم. 

چقدر خوبه که با اومدن به اینحا عکست رو هم دیدم زیباروی مهربون.

 

دوستت دارم دوست قدیمی و خوب و مهربونم . مواظب خودت و همه خوبیهات باش :*

 

 

گل بریزید زیر پاااش
گلاب بیارید براااااش

آقا عرض خیر مقدم ... خیلی خوش اومدی زیبا .

عزیز دل مرسی. یادش بخیر قدیما تو هم عکس مهربونتو گذاشته بودی .

عزیزم منم همینطور . قلب بهت ❤️

سال نو مبارک عزیزم ببوسین کوروش قشنگو

از نظر من شما یه خانوم توانا هستی که تونستی تو یه کشور غریب با زبان خوب با یه بچه از پس خودتون بر بیاین انقدر روابط اجتماعی خوب دارین که دوستای خوب پیدا کردین اینا کم چیزایی نیست 

به تو هم مبارک زیبا .  ممنونم .

مرسی از مهربونیت . نمیدونم در حواب چی بگم . من هیچوقت در خودم اینها رو نمیبینم یا اگه میبینم میگم خوب که چی شاخ  غول نشکستم که .. کلا میل خودزنیم خیلی بیشتر از افتخار کردن به خودمه :/ ❤️

سلام عزیزم

عیدت مبارکککک

مرسی بابت این عکسای خوشگل

خودتم که ماهی عزیزم

موی کوتاهم بهت میادا

مبارکت باشه گلم

سلام به روی ماهت زیبااا :)
همچنین :)

دیگه راه عکس گذاشتن رو پیدا کردم :)

لطف داری قشنگ جان . موی کوتاه بهم میاد . یادش بخیر اون موقع که کوروش چند ماهه بود رفتم کوتاه و شرابی کردم .خیلی خوب شده بود

مرسی ❤️

ببین چه دختر قشنگی واستاده گوشه‌ی عکس😍

ببین چه قند و عسلی کامنت گذاشته ❤️

آهان راستی مینا یادم رفت اینو بگم

الان ماه رمضانه و کلا انرژی جمعی بالاست...دوست داشتی ارتباط با خدا ومراقبه رو شروع کن.

قربونت.

عزیز دل نوشتم که مدتیه مراقبه میکنم . ممنونم زیبا ❤️

سال خوبی داشته باشی مینا خانم زیبا ♥️

ممنونم توکا جان مهربان ❤️

سلام مینای قشنگم

سال نو مبارک باشه.امیدوارم سال جدید،سال محقق شدن آرزوهات باشه.

اوه اوه اوه ...ببین کی عکس گذاشته...چه سفره هفت سین قشنگی...سنجدم گذاشتی حتی...بارک الله.

 

آخ مینا والا ماهم دلمون برای حیاط باباتون اینا تنگ شده...خدایی بهشت بودا .

 

کاش نمیخوندی اون سالنامه رو،که حال خوبت رو بد کنه.در هر صورت گذر کردی از اون اتفاقا و روزها...

 

چه خوب که در حال ترک هستی...یادمه اولا اصلا نمیخوردی که دختر.

یعنی مینا میکشمت درس خوندن رو ول کنی.یعنی چه!تو اون روزای سخت و تاریک درس خوندی زحمت کشیدی اونوقت الان که شرایط به نسبت اون روزا بهتره ول کنی؟نخیر خانوم باید بخونی.

دیگه اینکه دوباره میگم سال خوبی داشته باشی و کوروش رو ببوس.

چسبید پس همیشه پستهای عکس دار میخواهیم

 

 

 

 

سلام مطهره جانم .


مرسی عزیزم . سفره ام خیلی باک داره . بعدش یادم افتاد تخم مرغ رنگ نکردم . و سبزه ام رو هم شوهر داده بودم مجبور شدم گل بذارم :) 

حیاط بابام :)

اولا فرق میکرد . الکل رو نمیشه یهو نسشت پاش . بدن آروم آروم باهاش کنار میاد . ما وقتی اون اکیپ رو که قبلا داشتیم تشکیل دادیم هر آخر هفته میخوردیم . من یهو دیدم اصلا نمیخوام ادامه بدم . گاهی به اصطلاح خارجکی toast کردن توی مناسبتها رو باهاش مشکل ندارم ولی پای می خواره شدن نیستم به هیچ وجه . 

بابا نکش :( نمیدونم چ بگم . 

مرسی عسلی ❤️

به نظرم مینا رابطه ی قبلی رو به طور کامل تمام کنی خیلی خیلی حالت بهتر میشه بعد اون موقع بشین فکر کن با حمید رابطه ی جدی تری بگیری اوکی هست یا نه ؟ به نظرم اذم کامل پیدا کردنش سخته باید آدم خودمونو پیدا کنیم ... در مورد درس و مشق درکت میکنم چقد میتونه سخت باشه ولی باید در نظر بگیری با سختی هاست که ادم رشد میکنه و بلاخره زندگی همینه هر مرحله یی‌سختی عای خودشو داره ... ادم باید عین یه جنگجوی واقعی بجنگه به نظرم وقتی قضیه طلاقت تموم شه خیلی برات همه چی بهتر میشه از لحاظ روحی بار روی دوشت برداشته میشه و دیگه بابای کوروش هم خیالت راحت میشه که برگشتی در کار نیست ....

لیلی جان رابطه ی من با پدر کوروش به طور کامل تمام شده . حتی فکر نمیکنم شرع هم دیگه تردیدی در تمام شدنش داشته باشه . فقط یک سری بند قانونی مونده که باید روالش طی بشه . 

اصلا آدم کامل وجود نداره ،به قول تو هرکس باید آدم خودش رو پیدا کنه . 

درسته من قبول دارم حرفت رو ،چه اینکه زندگی همواره توش سختی هایی هست چه اینکه آدم باید یه جنگجوی واقعی باشه . ولی الان کلا از مسیر زندگیم و خط فکریم دور افتادم . گاهی به نظر میرسه آدم همیشه خودش میتونه خال خودش رو خوب کنه . با کتاب و موزیک و ورزش و … ولی واقعیت اینه تو افسردگی های مزمن آدم اصلا انقدر دچار پوچی میشه توان و انگیزه ای برای جنگیدن نداره . 

آمین که اینطور شه .
❤️

سال نو مبارک مینای قشنگ جانم😘😍

زهرا جان ممنونم همچنین❤️

عیدت مبارک عزیزم

منتظر قشنگترین سال زندگیت نباش،.. قشنگترین سال زندگی رو برای خودت بساز

مینا خیلیییییییی قشنگیییییییی😍😍❤😘

بر تو هم مبارک مهربون .

بله بله :) 

وایی 😍❤️

سال نو مبارک عزیزم، برات آرزوی شادی و سلامتی و موفقیت دارم 😘😘😘

لیلا جان ممنونم از محبتت زیبا :) 

منم برای تو آرزوی نیک بختی و بهروزی دارم❤️

مینا اول اینکه چه عکسای قشنگی گرفتی

اون ردیف خونه ها فکر میکنم ارزوی خیلی هاست، مثل خونه های کارتون های دوران بچگیم میمونه.

به اون خانم خوشگلی که اون اخر گذاشتی هم، چپ و راست نگو چاقه 

مینا تو خیلی ذوق داشتی برای اینکه بری کالج و درس بخونی الان رهاش نکن، حیف میشی دختر.

 سال نو و عیدت مبارک باشه و پر از آرامش باشه برات.

توی سال جدید برات دعا میکنم از خیرت توی اون چیزی باشه که خودت هم میخوای :)

عزیزم مرسی .. 

گاهی بعضی محله ها میرم انقدر خفن و تمیزه تازه احساس میکنم خارجم !!! 
ای خدا …بابا یه کاری نکنید عکس لختیشو بذارم :))

ذوق … دیگه نمیدونم ذوق چه شکلیه اصلا . 

ممنونم عزیز خوش قلب . برای تو هم . 

ممنونم زیبا ❤️

مینا جونم امیدوارم توی سال جدید حال دلت خوب خوب باشه♥️♥️♥️

ممنونم مهربون ❤️

اول از همه سال نو مبارک مینا جان

دلم ضعف رفت برای همه عکس ها

همشون را خیلی خیلی نگاه کردم

چقدر تغییر کردی

من یادمه ی بار ی عکس در وبلاگ گذاشتی 

موهات شرابی بود؟ یا من الان با موهای شرابی تو را یادمه؟؟

خیلی زوم کردم سیبیل و اینا ببینم :))) ندیدم

خانم مهربون با چشم های کمی غمگین دیدم!

به نظرت که خودت را در وبلاگ خوب توصیف نمی کنی

آنقدر از چاقی و اینا گفته بودی من ی تصور دیگه داشتم 

از هیکلت

عزیزم مینای دوست داشتنی می بوسمت

تو از پس هر چیزی بر میای مینا

مگه زندگیت سخت نیست؟ تو میتونی از این مرحله رد بشی

اینو هر روز تکرار کن

ته جهنم هم باشی که نیستی 

میتونی بیای بیرون

بهی عزیزم درود بهت . ممنونم 

مرسی واقعا بعد از اعمال شاقه ای که برای عکس گذاشتن کشیدم حقشون بود دیده بشن :)

آره یه زمان شرابی بود . یادش بخیر … مدل موهام خیلی قشنگ بود اون موقع .

نه دیگه سبیل ها رو زده بودم خاله اش . ریش داشتم فقط :))

خوب من بد گفتم . من چاق نیستم ولی رو به جاقی ام . تازه اونجاهایی که ازشون حرف میزنم رو عزیزم شما تو عکس نمیبینی و زیر لباس قایم شدن :)

ممنون از محبتت .
امیدوارم بهی جان . ❤️

سلام مینا جون

عیدت مبارک باشه امیدوارم امسال واسه همه مون پر بشه از آرامش 

چه خوب که موفق شدی عکس بزاری خوش تیپ ،موهاتم قشنگ شدن ها

می بوسمت😘

 

سلام مهتای عزیز .

ممنونم آمین 

آره بالاخره موفق شدم . 
مرسی عزیزم❤️

سورپرایزمون کردی خانوووووم با این عکسی که گذاشتی که...

به به به :-*

جیگرتو خانووووم ❤️

سلام مینای عزیز

سال نو مبارک

انشالله تو هم هر جا هستی حالت عالی باشه

ممنونم یگانه ی عزیز ❤️

نوروزتون مبارک 🌸 🌸🌸

امیدوارم امسال سال خیلی خوبی داشته باشین و بتونین سختیایی که الان باهاش درگیرین رو با تصمیمای درست و خوب پشت سر بذارین و حالتون واقعا خوب باشه ☘️

و اینکه خیلی هم خوشگل شده بودین :)

ممنونم عزیز .

آمین که همینجوری بشه . 
وای قلبم .مرسی دختر ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان