پست هجدهم

عسل ها سلام.

 

دیروز که پست قبلی رو گذاشتم قرار بود با کوروش بریم بیرون غذا بخوریم . اما از کوروش پرسیدم دوست داره بیاد یا منتظر میشه من برم و برگردم؟ 

گفت میمونه خونه . 

یه پیتزایی درست سر کوچمونه . 

خلاصه که من رفتم .

اینجا تنها گذاشتن بچه های زیر دوازده سال تو خونه جرم محسوب میشه. بعد از دوازده سالگی هم تا شونزده تنها گذاشتن تو شبها جرمه .

اولین بار بود کوروشو تنها گذاشتم . و خلاصه من الان یه مجرمم . 

بذارید یه چیز درباره قوانین درمورد بچه ها براتون بگم . بچه ی ده ساله ی دوستم با اسکوتر برقی زمین خورد و سرش شکست . تو بیمارستان زنگ زدن پلیس که بدویید بیاید این مادر بدون رعایت ایمنی بچه رو سوار اسکوتر کرده و جونشو به خطر انداخته . داشتن بچه رو ازش میگرفتن ! باور میکنید ؟؟

به چیز دیگه ام بگم .

خیلی سال پیش یه مامان بابای ایرانی که یه دختر نه ساله داشتن یهو فیلشون یاد هندستون میکنه و میگن برگردیم ایران زندگی کنیم . بعد بچه شروع میکنه بیتابی که نه من نمیام . اینجا رو دوست دارم . 

اما پدر مادرش میگن میبریمت اونجا و عادت میکنی . 

آقا این بچه میره مدرسه پیش معلمش شروع میکنه گریه که مامان بابام به زور میخوان منو ببرن ایران .

خلاصه اش این میشه که به جرم آزار روانی کودک بچه رو از مادر پدرش گرفتن و خیلی زود یه خانواده انگلیسی به سرپرستی گرفتنش . مامان باباهه راستی راستی برگشتن ایران و دختره الان هفده شالشه و اینجا با خانواده انگلیسیش زندگی میکنه خیلی هم خوشحاله :)) 

اصلا یه وضعی خلاصه .

 

خلاصه که دیشب که مجرم شدم رفتم تندی پیتزا و برگر خریدم و برگشتم .

الکی نیست مردم اینجا انقدر غذاهاشونو بیرون میخورن و فست فودی ها رو آباد کردن. من یه پیتزای کوچک با برگر خریدم شش پوند . 

همین مک دونالد که انقدر تو بوق و کرنا شده بیخود ترین فست فودیه که میشه خورد . فقط چون خیلی ارزونه همیشه توش غلغله است .

خواهر زاده خودم میگه خاله آرزومه بیام اونجا برم مک دونالد . میگم خاله آشغال خوردن آرزو نمیخواد که . بعد اصلا باور‌نمیکنه ! 

 

بعد شام بالاخره ابرو ها و سبیل هام رو اصلاح کردم .دیگه حوصله ی اصلاح صورتم رو نداشتم واقعا.

این روزها خوابوندن کوروش و برگشتم به اتاقم شده داستان !

هزار بار از جاش بلند میشه میاد تو اتاقم. گاهی خواب رو بهم زهر مار میکنه.

یه بار میاد میگه مینا؟ من میرم جیش کنم

یه بار میگه مینا؟ من تشنه بودم رفتم آب خوردم

یه بار میگه اتاقم سرده

یه بار میگه مینا من دارم عرق میکنم

یه بار میاد میگه از بیرون صدای سگ میاد.

خالا هر شب با یه موزیک پیانوی ملایم میخوابه ولی باز میگه صدای بیرون داره اذیتم میکنه

یه بار میاد میپرسه چند شب دیگه وان هاندرِد پیشم میخوابی؟

یه بار میاد میگه اجازه میدی فردا برای مدرسه کتونی سفیده رو بپوشم؟

خلاصه انقدر میاد تا من دیوونه شم . بهش بگم یه بار دیگه بیدارم کنی در اتاقمو قفل میکنم ...

دیگه نمیاد. ولی تا اون موقع دهنم رو سرویس کرده رفته پی کارش.

تازه بعضی وقتا بعدش یه بار باز میاد و میگه اومدم بهت عشق و بوسه بدم. 

خوب دیگه کی میتونه با تندی باهاش حرف بزنه اون موقع؟؟

 

برای امروز که چهارشنبه باشه دعوت شده بودم کلیسا. به مناسبت پیشواز نوروز.

اصلا برای همین سبیل ها رو برداشتم. واقعا روم نمیشد با اون سر و ریخت برم کلیسا.

دیگه قرار بود پنجشنبه کنار کوروش بخوابم که بهش گفتم به جاش اون شب بخوابه پیشم . 

صبح  شش و نیم بیدار شدم .

دو تا سیب زمینی درشت گذاشتم بپزه و نشستم بیست دقیقه مراقبه کردم . دم صبحی خنک بود و خیلی حس و حالم بهتر شد . روتین پوستی انجام دادم و بعدم آشپزی کردم و تمام .

 کوروشو بردم مدرسه برگشتم یه حمام حسابی کردم.

بعد یه یقه اسکی مشکی با جوراب شلواری و یه دامن کوتاه چهارخونه ی سبز و مشکی و یه جفت کفش مشکی پاشنه بلند و یه پالتوی طوسی گذاشتم کنار.

دعا کردم بزن برقص نکنن یه وقت که من هیچ حال نداشتم به نود نفر بگم بابا نمیخوام قر بدم ...

 

اصلا قبول دعوت هم برای من داستان بود . خوب حوصله ی مهمونی نداشتم . حوصله ی نقاب زدن و خودم نبودن …

ولی قبول کردم که چند ساعت با خود غمگینم نباشم . تو موقعیت معاشرت با آدمها قرار بگیرم و خلاصه یه روز از احوالم مرخصی بگیرم .

دیگه تا بعد ظهر که برم دنبال کوروش خونه رو آب و جارو کردم ، لباسشویی زدم ،یه ایمیل مهم فرستادم که تو لیست کارای عقب افتاده ام بود ،بالاخره رفتم در بخچال رو باز کردم و یه بشقاب میوه پوست کندم برای خودم ، موهامو با سشوار و اتو حالت دادم ، ویتامین هامو خوردم ، کمی فکر کردم و نوشتم ، یه مدیتیشن شکرگزاری انجام دادم و نهایتا یه میکاپ ملوس کردم و رفتم مدرسه ی کوروش . جلسه ارزیابی بچه ها بود و من اولین نوبت رو گرفته بودم . معلمش گفت خیلی ازش راضیه . گفت خوندنش عالیه ،برای نوشتن داره تلاششو میکنه و ریاضیش هم خوبه . فقط همچنان سر رفتارش باهاش مساله دارن . پسر رام نشدنی من … اصلا قبول نمیکنه بهش تکلیفی رو که حال نمیکنه بدن . حالا من قربونش برم ولی نمیدونم این حرف گوش نکردنش خوبه یا بد . دلم نمیخواد بهش بگم باید حرف گوش کن باشی تا دوست داشته بشی اما میخوام معنی قوانین رو هم بفهمه :/ 

نهایتا رفتیم دنبال حمید و بعد با یه دوست دیگه دسته جمعی اوبر گرفتیم به مقصد کلیسا . 

بچه ها خیلی خوب شد که رفتم . 

تو یه سالن بزرگ دو ردیف دراز به دراز میز و صندلی بود . یه عالمه آدم ایرانی و غیر ایرانی بودن . از هندی و پاکستانی تا آفریقایی و انگلیسی . اولش نشستیم کمی خوش و بش و چای و شیرینی . 

بعد شام رو آوردن که جوجه بود . بعد یه بازی پانتومیم رفتیم . بعد یه بازی سوال جواب رفتیم که هرکی دستشو بالا میگرفت زودتر و جواب میداد شکلات میگرفت :) 

اونجا رو سفیدتون کردم و یه شکلات گرفتم . 

بعد کشیش یه خانم ایرانیه که از کون فیل افتاده یعنی . تعصب کورش کرده دیگه منم از آدمای متعصب دوری میکنم . تو یکی از موعظه هاش میگفت کوروش کبیر خودش مسیحی بود :))))))

میخواستم اینو بگم که وقتایی که کشیش انگلیسی میاد این خانم ترجمه میکنه برای حضار . بعد دیگه این نبود و به خارجکی میخواست حرف بزنه گفتن کی میاد ترجمه کنه . من رفتم . آقا میکروفون گرفتم دستم بعد پونزده سال و رو به جمعیت حرف زدم :) تو مدرسه همیشه داشتم یه برنامه اجرا میکردم یادش بخیر :) 

بعد دیگه بازی ها که تموم شد آهنگ گذاشتن و خارجی ها با آهنگ فتانه میرقصیدن مثلا . انقدر باحال بود . 

منم رقصیدم :/ البته رفتم تکون خوردم چون دوستم صد بار گفت بیا بیا بیا … 

اونجا متوجه شدم یکی از دوستای بابای کوروش هم با خانمش اومده . من نمیدونم که منو میشناسن یا نه ولی اذیت شدم یه کم . 

بعد حمید یهو دستمو گرفت گفت بریم برقصیم . دستمو گرفت کشید که بلند کنه . منم یهو عصبی شدم محکم پس کشیدم دستمو . اونم ناراحت شد گفت کارت خیلی زشت بود . گفتم اولا که بهت گفتم یه آشنا اینجاست . دوما که بهتر بود از من سوال میکردی که مینا میای دوتایی برقصیم ؟ 

حمید مرد نازنینیه . گاهی به ارتباط نزدیک تر باهاش فکر میکنم . ولی گاهی احساس میکنم دوست داره به همه نشون بده این مال منهههههه .اینو یکی از بدی هاش میدونم . این رفتار این مدلی که چون ما خیلی صمیمی هستیم پس نظرمون باید تو همه چیز یکی باشه .

من بعد خیلیییی سال کفش پاشنه بلند پوشیده بودم . عاشق پاشنه بلندم . ولی استخونای پنجه ی پام تو هم لولیده بودن و داغون شدم . 

به کوروش هم خیلی خوش گذشت و اول تا آخر با یه دختری بازی کردن . هیچوقت جوجه کباب نمیخورد این بار خورد و شام کوفتم نشد .

الان ساعت یازده و نیم شبه . 

دو ساعته که برگشتیم خونه . 

رفتم تو تخت کوروش به قول خودش بهش عشق بدم قبل خواب . سر و روشو هزار بار بوسیدم . آخخخخ خدایا شکرت این بچه رو بهم دادی . نگاهش کردم با تمام جونم . بهش گفتم دوستت دارم . گفتم چشمهاتو ابروهاتو گوشاتو موهاتو پوست تنتو دوست دارم . اون لبای کوچولوتو که منو باهاشون میبوسی دوست دارم . 

اونم گفت از خودت یه عکس بزرگ چاپ کن بزن دیوار اتاقم همیشه ببینم . بعد اضافه کرد که با سوتین مشکی عکس بگیر :/ فلان فلان شده ی سرتق

با اینکه خسته بودم دلم نمیومد ازش دل بکنم . بیشتر موندم و باهاش حرف زدم . از بچگیم تعریف کردم . آخرش گفت مامانت خیلی پیر شده به زودی میمیره . گفتم ممکنه . گفت اونوقت تو خیلی ناراحت میشی . گفتم درسته 

گفت بعدش آقاجون از ناراحتی میمیره . 

گفتم کوروش من دوست ندارم به مردن مامانم اینا فکر کنم . گفت منم نمیخوام به مردن تو فکر کنم . عسل منننن . 

با حوصله و مهربونی نشستم آرایشمو پاک کردم ، لباسامو عوض کردم ، گوشواره های هندیمو که حمید برام خریده از گوشم درآوردم . روتین پوستیمو انجام دادم و صورتمو ماساژ دادم . 

توی تختم هستم و آماده ی خوابم دیگه . 

امید که فردا روز خوبی باشه . 

بوس بهتون 

۳ موافق ۱ مخالف

عزیزم فکر میکنم چرا ی بچه تو اون سن باید در مورد سواین حرف بزنه؟

بعد شمام ذوق کنی برا دیگران تعریف کنی

عزیزم کوروش داره شش سالش میشه و هر لباسی رو میشناسه . توی کامنت های دیگه توضیح دادم که من یه سوتین نیم تنه ی ورزشی مشکی دارم و منو با اون موقع ورزش دیده و از اونجا که بدن گرم من براش معنای آغوش و امنیته اونجوری دوست داره منو . ایراد کجاست ؟  بی ذوقی شما برا چیه ؟ ❤️

مینای عزیزم،سال نو مبارکت باشه.

و اینکه قبلا بهت گفته بودم تو استعداد خیلی زیادی تو شیک پوشی و ست کردن لباسا داری،یه عکس از خودت بده ،با سوتینم ندادی ندادی،با همون دامن چهارخونه و پالتو،

مینا میدونی من چقدررررررررر عاشق دامنای دخترونه ی تا زانو هستم،بی نهایت،تا الان یکبارم نپوشیدم،

و اینکه این پستت خیلی خوب بود،انکار که حس زندگی اروم اروم و زیرپوستی میخواد بیاد بالا،کاش بیاد،دعا میکنم بیاد

زهره حانم ممنون بر تو هم مبارک .
قطعا دقعه ی قبل هم که گفته بودی گفته بودم اشتباه میکنی هان ؟؟  واقعا سالی یه بار ممکنه من یه تیپ خوبی بزنم :)
دوست دارم اینجا گاهی عکس بذارم ولی موفق نمیشم آپلود کنم لامصبا رو .

وای منم منم . یه مغازه پیدا کردم ولی دونه ای سی و چهار پونده .البته همه جا هست اما اونهمه شیک فقط اون مغازه داره .
امیدوارم ... فعلا که میاد و میره . بوس بهت ریبا ♥️

عزیزدلم خوشحال شدم که به یادم بودی ^__^

 از وبلاگ نویسی زده شدم الان ۶ ماهه ننوشتم! هوم چه کنیم دیگه منم رو آوردم به اینستا هرازگاهی اونجا یه پست میذارم 

جیگرتو :)

این جوری نگو، برای بقیه بدآموزی میشی :) 
هعععییی ❤️

چقدر خوب کاری کردی رفتی این مهمونی کشیشی را:)))

من اصلا نمی تونم ی چیزهایی را هضم کنم

مخصوصا آدم هایی که به اسم دین ، دچار توهم هستند

 

منم دقیقا ی اخلاق هایی مثل خودت دارم مینا

ولی باید عوض کنیم این مدل مون را

منظورم ماجرای رقصه با حمید

 

آقا کوروش در سن بلبل زبون بودن هست

ای جانم

روزهاتون قشنگ مینایی

به خودت و کوروش خیلی برس

سگ سیاه افسردگی همیشه هست

نذار چمبره بزنه رو زندگیت

فقط باهاش مدارا کن

حد و حدود براش بذار

قرار نیست خفت کنه

من هم :) کلیسا رو گاهی برای معاشرت با ایرانی ها میرم وگرنه همونقدر میفهمم کشیش هم از من خوشش نمیاد . اون جایگاه قدرت رو دوست داه و برنمیتابه کسی سر خم نکنه جلوش :/

ارتباط الان با حمید به من این فرصت رو داده که خودم رو داخلش ببینم . وقت عصبانیتم رو ببینم و البته بیشتر امتحاناتم رو هم رد میشم :)

باهاش مدارا میکنم بهی :)
مرسی عزیز دلم ❤️

وااااای مینا با سوتین مشکی واسه مام عکس بگیر😁😁😁😂😂😂

قشنگگگگ پوکیدممم از خنده خیلیییی خوبه این پسر

🤣😂❤️

سلام مینا جان

آفرین داری خوب پیش میری

مهمونی رفتن خوبه آدمو مجبور می کنه از لاک خودش بیاد بیرون

میگم شما رفتی و حرفهای فارسی خانمه رو ترجمه کردی؟

خوبه

کورش احتمالا کمی می ترسه از تنهایی خوابیدن برای همین زیاد میاد سراغت

میگم تو خونه روشنایی کافی هست؟ انقدری که نترسه

در مورد حلوا که گفته بودی نقاط ضعفم رو میدونم و درست نمی کنم خوب واقعا سخته که آدم اون همه وقت آرد هم بزنه و مراقب باشه تا نسوزه اون قسمتش از تنبلیمه و اون قسمت که کم روغن می ریزم به خاطر چاقیه

خلاصه که قابل درست کردن نیستن🙂

مینا جان شما می تونی خودت طلاق بگیری اگر شوهرت نخواد و رضایت نده؟ باید طبق قوانین اینجا باشه؟

مثلا مهریه اینا هم اونجا اجرا میشه؟

کلا از این نظر که خیلی معذبت می کنه میگم اینکه همش باید مراقب باشی که پدر کورش یا دوستاش مورد خاصی نبینن

 

سلام قشنگ :)

آره مهمونی خوبه گاهی آدم زیادم تنها بمونه خل میشه .
نه عسل حرفای انگلیسیشو برای مهمونای فارسی ترجمه کردم . 
عجیبه ولی  خیلی تعداد کسایی که زبانشون واقعا خوب باشه کمه اینجا. کسایی که برنامه تحصیلی جدی ندارن اصولا دیگه نهایتا دست و پا شکسته حرف میزنن .
فقط دانشجوها رو دیدم خوب حرف میزنن .
برای کوروش همون اولش یه چراغ خواب خریدم که زیادی روشنه اتفاقا . اون از دستم افتاد همون روز اتاقش رو ریسه نوری بستم ، الان که چراغش رو درست کردیم جفتشم روشن میکنه .با این حال فکر میکنم یه بخشش ممکنه یه ترس کوچک باشه . مثلا از صدای سگهای بیرون .ولی بیشتر میل به در آغوش خوابیدنه.

اآره میتونم ولی خوب این پروسه طولانی خواهد بود ، ولی کلا بله باید طبق قوانین اسلام باشه همونجور که عقد انجام شده .
مهریه رو اینجا نمیدونم انا میتونم توی ایران درخواست کنم که خوب قبلا گفته بودم تو برنامه ام نیست .

این تقصیر منه . من باید یاد بگیرم معذب نشم . بوس بهت ❤️

مینا جانم سلام امیدوارم حالت خوب باشه

من خودمم یوقتایی دخترمو میذارم میرم تا سرکوچه ولی تا برگردم دلم هزار راه میره،بیشتر از زلزله میترسم واسش

واییی کوروشو یعنی 😳🤣 اینجوریم عجب بچه ای یه،خیلی باحاله 

چه خوب مهمونی بهت خوش گذشته این کشیشه هم عین آخوندای ماست🤣🤣

راضیم ازش😅

 

سلام زیبا . 

من کلا به چیزای بد خیلی فکر نمیکنم .اون موقع که بچه بود میگفتن وای مداد نده دستش میره نو چشمش کور میشه . مامانم استاد احتمالات عجیبه . خواهرم تو همین منچستر پسر شونزده ساله شو نمیذاره با دوچرخه بره باشگاه و بیاد چرا ؟ میگه روزنامه نمیخونی ؟ اگه چند تا سیاه پوست موادی خفتش کنن بزنن بکشنش چی ؟ :) 
حالا نمیگم دخترتو تنها بذار چون اصلا نمیدونم چند سالشه ولی به چیزی که احتمالش زیاد نیست فکر نکن . هوضش بهش یاد بده اگه زلزله اومد باید چ کار کنه و کجا پناه بگیره .

دقیقا آخوند مسیحیه . حتی میگه زشته نباید تو کلیسا اباس یقه باز بپوشید یا لباس بی آستین .
جدا که ریده :) ❤️

اخ کوروش عزیزم، پوست تنتو دوست دارم😍😍😂😂چه چیزایی میاد تو ذهنش.... مینا فکر کن با سوتین مشکی عکس بگیری بزرگگگگگگگ بزنی تو اتاقش😂😂😂

خیلی نمکه خدا حفظش کنه برات

 

مینا راجع به انگلیس و قانون مثلا راجع به بچه ها میگی من واقعا میمونم... یکی از اونا بیان ایران قطعا سه تا سکته رو پشت هم میزمن😂

و چقدر که این پستت دلبرانه بود

نادیای عزیزم اونا حرفای من به کوروش بود . 

جمله ی طلایی کوروش برای من اینه که مینا تو جان منی :)
مرسی مرسی ❤️

مینا جان چه پست خوبی بود. خیلی خوشم اوند که بلند شدی و رفتی. کوروشم که عشقه. کنار هم باشین همیشه. سلامت و شاد. 

آره خدا رو شکر که رفتم . برای کوروش هم خیلی خوب شد . همیشه به من میگه بریم یه جا پارتی داشته بشیم :) دوست داره در جمع بودن رو 


ممنونم مهربان ❤️

سلاااااام مجرم جون 😉

آقا من از این قانون شون خوشم اومد چقدر بچه بودم از تنهایی میترسیدم وقتایی که مامانم می‌رفت از مغازه خرید کنه و فوقش نیم ساعت طول می‌کشید ولی واسه من چهار ساعت بود 😢  آخی بمیرم واسه خودم ...

  میناااااا من عاشق تیپت شدم تصورت کردم با یقه اسکی و دامن چارخونه 😍

دلم برا حمید طفلک سوخت  اینقدر اذیتش نکن خو ،گرچه درکت میکنم 

ی سری رفته بودیم عروسی من اصلا دلم نمی‌خواست برقصم 

اگه بدونی خالم چطور دستمو می کشید یعنی کتفم کنده شد هرچی میگفتم نمیخوام برقصم پیله کرده می‌گفت پاشو پاشو  برو وسط  منم خیلی شیک پاشدم از این سر تالار رفتم اون سر تالار رو صندلی نشستم قشنگ حالش گرفت شد 😂

گفته باشم منم عکس با سوتین مشکی می‌خوام پلیز 🙏😘😘😘 

سلام مهتا جان

آره قبلا هیچ امکان سرگرمی فلان هم نبود . طفلکی آخه .

آره تیپ لامصبم خیلی مکش مرگما بود :) 
حمید :) اذیت نمیکنم واقعا خوشم نمیاد کسی اونجوری رفتار کنه هرچند من خودم دکمه ی متانتم سوخته و گاهی بدون اینکه مکالمه کنم یهو جوش میارم .
کلا اصرار برای هیچ چیز خوب نیست :/ 
روانی ❤️

فقط صحبتای کوروش 🤭😂

با سوتین مشکی عکس بگیر :| 😁

و اینکه گفت مامانت خیلی پیره به زودی میمیره :| ای خدااااا 😬🤦‍♀️

خدا پدر مادرتُ حفظ کنه عزیزم

کوروشم خیلی بامزست از طرف من ببوسش 🥰

آرزوی حالا زاده دیروز داشتم فکر میکردم چقدر دلم تنگ شده برا خوندن اون پست های طولانیت که همش مهمونی و بدو بدو و تلاش و زندگی بود . 

آره کوروش یه فیلم سینماییه کلا.

ممنونم زیبا ❤️

آقا این خوبه یا بد ؟! که میگه با سوتین مشکی برام عکس بگیر :))
چی دیده این بشر ؟!
یه حسی بهم میگه کوروش حتی از اینیم که مینویسی شیطون تره و خیلی خیلی ازت انرژی میگیره !
 

دستتو کشید اگه بار اول آروم میگفتی نمیخوام برقصم و بازم دستتو کشیده خیلیم کار خوبی کردی ! 
حالا البته من جای تو بودم جلو اون آشناهه میرفتم میرقصیدم که بره برا دوست جونش تعریف کنه جیگرت خنک شه :)) 

آفرین همین فرمون که میری خوبه همین رو ادامه بده جانم ^-^

من نمیدونم ولی فکر نمیکنم چیز بدی باشه .

یه دلیلش اینه من از بچگی کوروش چون اون موقع فکر مهاجرت نبودم سبک لباس پوشیدنم رو به سرعت عوض کردم . حتی کوروش رو تو یه سال و نیمگی حتی با خودم حمام نمیبردم .کوروش تو سه سالگی همش دوست داشت بدن همه رو ببینه که طبیعی بود برای سنش ولی مشاورش گفت آخه خنگ خدا تو میخوای این بچه رو ببری خارج خوب تو خونه یه کم پر و پاچه نشونش میدادی .
ولی خوب دیر شده بود .
بعد اینجا هم چون خیلی تعداد مسلمونها زیاده بچم خیلی آدم کون لخت نمیبینه .بنابر این وقتی میبینه هنوز ندید بدید بازی داره . میگم از جلو کلاب ردش میکنم با فک زمین چسبیده دخترا رو نگاه میکنه . وااای مینا این شلوار نپوشیده .واااای مینا این فلانه . ولی حسش با بدن من خیلی عاشقانه است . درسته من مینویسم هیزه ولی با بدنم عاشقانه رفتار میکنه . حالا سوتین مشکی که میگه یه دونه از اون سوتین نیم تنه هاست که من موقع ورزش پوشیدم دیده . چون میخواد بدنم که براش مظهر آغوش و مهره جلو چشمش باشه اونو خواسته . اینجوری فکر میکنم .
صد در صد شک نکن :) 

نه من از همون اول وحشی شدم :) 

تو خیلی دیوونه ای آخه :) 
میدونی ریحانه جامعه ایرانی اینجا یه فضای خاصی داره . خوب انقدر تعداد این جدایی ها کم نیست که زنه اومده حالا یه سال بعد یا از اول جدا شده که اینطور جا افتاده این زن ها سو استفاده گرن و من دوست ندارم برچسب بخورم . در حالی که این قضاوت ها کار آدمای احمقه . همیشه با آدمها بحث میکنم میگم چرا فکر میکنید یه زن از یه رابطه ی درست خارج میشه؟ خوب اون ازدواج کوفتی بد بوده حتما .. 
از اونجایی که بابای کوروش هم همه جا میگه ما خیلی خوشبخت بودیم و هیچوقت مشکلی نداشتیم و نمیدونم مینا چرا رفته ، دلم نمیخواد تا طلاق رسمی کاری کنم اسمم بد بشه :) ❤️

سلام مینای عزیزم.چقدر صدای زندگی توی این پست شنیدم .

بیشتر از همه ازاونجایی که به خودت رسیدگی کردی لذت بردم .

این افسردگیهای چندروزه طبیعیه .مهم اینه که داری بسمت جلو حرکت میکنی و روتین معمولی نداری و درحال پیشرفتی .

ممنون ازاینکه مارو مرتب ازحال خودت باخبر میکنی .

تیپ کلیسا رفتنت رو تو ذهنم تصور کردم دلم غنچ رفت .خوشتیپ 

میبوسمت

سلام آزاده ی زیبا .

منم بعد از اینکه از کلیسا برگشتم هزار بار از خودم تشکر کردم که رسیدگی کردم .بخاطر کوتاه کردن موهام خیلی تو چشم بودم و همه میومدن جلو میگفتن وااای چه قشنگ شدی و فلان ! 
مرسی عزیز قشنگ . من اگه این شکم رو درست کنم خیلی خوش تیپ میشم ولی الان دست و پام بسته است اصلا…
بوس بهت❤️

من فکرمیکنم چون کوروش خیلی باهوشه نگرانته و به بهانه میاد بهت سرمیزنه که ببینه حالت چطوره

چقدر خوبه مینایی میایی این چند روز مینویسی

این نوشتنها خیلی کمک کننده است

و تغییراتت شروع شده 

خداروشکر یه دستی به صورتت کشیدی عزیزم مبارک باشه 

این قدم هایی که برا خودت داری بر میداری عالیه ادامه بده قشنگم 

نه زیبا نگران من نیست . خوب صبح کیره مدرسه عصر میاد و بعدش پای کارتون ایناست یا تکلیف و بازی . در طول هفته ما اون ارتباطی که باید رو با هم نداریم . فکر میکنم یه بخشش دلتنگیه یه قسمتش هم لذت در آغوش خوابیدن . 

خودمم دوست دارم تند تند بنویسم .
مرسی دلبر حالا مونده دست و پا و ریش ها :))) قربون خدا برم آخه چرا من انقدر پشمالو آفریده شدم :) ❤️

تو خوابیدی و ما داریم بیدار میشیم🤪

چقدر زندگی توی این پستت جریان داشت❤️

عالی بود👌

آخ کوروش....آخ کوروش...اینهمه خوشمزگی رو

از کجا آورده این بچه؟؟؟؟؟

صداهاتونو موقع حرف زدن باهمدیگه تصور میکردم

برای من مثل یه مکالمه ی صوتی بود☺️

 

بمونید برای هم💖☘️💖

الان شش و نیم صبحه و منم دیگه بیدارم :) 

معلومه دیگه از مامانش :) 
جیگرتو ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان