پست شانزدهم

 

میخوام فرار کنم .

 

از ذهن خودم . از زندگیم

از مادر بودنم

از خوابیدن و بیدار شدن

از آشپزی و حس گرسنه شدن

 

میخوام فرار کنم از شنیدن و حرف زدن .

از نشستم و راه رفتن

از نظافت خونه

ازحمام رفتن

 

میخوام از نفس کشیدن فرار کنم اصلا . از خود خود زنده بودن.

 

هر کس ازم میپرسه چه کمکی میتونم بکنم که بهتر شی میگم هیچی..

خوب مردم برا من چی کار کنن آخه ؟

یعنی من خودم نمیدونم چه مرگمه که کمک بخوام ...

 

فقط حالم خیلی بده ... فقط پر از فریاد در گلو ام.

و بیشتر از هر چیزی پر از خشمم .

عکس العمل من نسبت به خشم اینهمه ساله ام شاید تغییر کرده .که خودمو نمیزنم مثلا ولی خود خشمم نرفته .

همینجور مثل یه انگشت اضافه چسبیده بهم و آزارم میده .

 

بابای کوروش این هفته نمیره دنبالش .

گاندی چجوری میگفت رفتار ما در مقابل هر آدمی باید با عشق باشه؟ چجوری میگفت بنای هر چیزی باید صلح باشه؟؟

اصلا دلم نمیخواد دیگه قیافه ی پر نفرتش رو ببینم .حتی در حد تحویل گرفتن کوروش .از اینکه وایسه جلو اتوبوس ما تا حتما ما سوار شیم برگردیم خونه و تا وقتی اتوبوس نرفته اون نگاه پر نفرتش رو از من برنداره متنفرم .

 

امروز داشتم فکر میکردم چی میشد من باز میتونستم برم یه روانپزشک ببینم و دارو بگیرم ؟ به همین راحتی . و مجبور نشم به درمانگاهم بگم بابا من حالم خوب نیست بگن بیا با مشاور ما صحبت کن بعد اونم بگه عه حالت چرا بدددهههههه بیا بشین کتاب بخون ، با دوستات حرف بزننن ، قدم بزن برا خودتتت...

خاک تو سرت زن . خاااک ... بهش گفتم تراپیست من میگه من باید دارو بخورم ولی اصلا منو ارجاع نداد هیچ جا ...

 

چرا آدم وقتی حالش بد میشه نقطه ی شروع دوباره انقدر سخت پیدا میشه چرا ؟؟؟

 

موهای دست و پامو میشه بافت .من اگه لیزر نکرده بودم الان باید بوی سگ مرده میدادم یعنی .

سبیلام اندازه ی سبیلای پسر نوجوونا شده . از ابروهام نگم ... کلا از نگاه کردن به خودم تو آینه بیزارم .

دوشنبه بعد از کلاس ریاضیم تو یه حال دیوانه گونه ای گفتم برم این گیسا رو ببرم خلاص شم . رفتم و زدم . بهش گفتم مدل ندارم فقط کوتاه کن بره ...

بعد عید نوروز میخوام برم ماشین بندازم پشت و بغلا رو خلاص شم . من با همه چیزی مشکل دارم انگار !

 

حمید هست . با تمام وجود هست . ولی من تا حالم خوب نباشه تو تک تک ارتباطاتی که برام پیش بیاد تر خواهم زد .

دیروز صبح زنگ زد گفت چرا خونه ای بیا بریم فرش بخریم برات .

گفتم ولش کن یه روز دیگه . گفت نه ... الان بریم .

زدم بیرون . برف میومد .

 

دیدمش. صورتش پشت دسته گلی بود که جلوم گرفته بود . روزت مبارک :)

 

رفتیم یه مغازه ی باحال. وسایل مراقبه و یوگا میفروشن .دو سه تا نیم کت هم دارن که سفارش بدی . خانوادگی وگن هستن انگاری . منو هم وگنه. مثلا قهوه اینا رو با شیر گیاهی درست میکنن. من یه تیکه کیک هم سفارش دادم بغل هات چاکلتم که روش بخاطر روز زن برام یه گل سرخ انداخته بودن ..

نشستیم...

دوربین روشن کرد گذاشت همینجوری فیلم بگیره برای خودش . من با این ریش و سبیل و موی چرب و فلان و بیسار اعتماد به نفسم زیر صفر بود . ولی خوب وقتی تو نگاه کسی زیبایی زیبایی دیگه !

بهم یه بسته داد توش آبنبات های مورد علاقه ام بود. از اونا که رنگی رنگی ان شکل عصا؟؟ از اونا که تو کارتونا بود :)

خوب خوشحال شدم و تشکر کردم. دو دقیقه بعد گفت چشماتو ببند و یه بسته گذاشت جلوم ... توش یه تسبیح بلند سنگ بود .

خوب من عاشق این چیزهای سنگی ام . همون مغازهه میفروشدشون . برای این چاکرا و اون چاکرا و فلان ....

 

توی معرفی این سنگها نوشته بود افزایش دهنده ی ادراک و دریافت . بهم گفت میندازی گردنت و مراقبه میکنی ...

میدونی زدم زیر گریه .چراشو نمیدونم . گریه داشتم و اون سنگهای گردالی که تو یه رشته به خط شده بودن رو بی اندازه دوست داشتم .

بعدش برگشتم خونه چون فرش فروشی بسته بود .

 

و تمام روزهام این مدت همین جوری خراب و پر گریه و گم شده گذشته .

دوست دارم خوب باشم . احساسم خوب شه . اصل حالم خوب شه . زیبا بشم دوباره و صدام پر انرژی بشه .

 

فعلا

۱ موافق ۰ مخالف

ممنونم ازت و پیشنهاد و راهنماییت برام ارزشمنده♥️ عشق و برکت به قلب خودت ای مهربون :))

راستی نوروز مبارک💐

قند و عسلی :)
نوروز تو هم ♥️

من اوضاعم، تقریبا پایدار و مداومه. رفتم پیش مشاور و فهمیدم چون توی بچگی، تحقیر و تمسخر می‌شدم یا هر حمله‌ای می شد بهم و من در مقابل شون، دفاعی از خودم نمی کردم و حتی احساساتم رو بروز نمی دادم و فقط سکوت می کردم و می ریختم توی خودم، اوضاعم تا الان پایدار مونده.

حتی اوضاعم، حالا، بدتر شده.

برای درست کردنش، دوست دارم که تنها تر بشم و توی انزوا فرو برم. اما مشاور میگه این کار فقط اوضاعم رو پایدار تر می کنه و درستش نمی کنه. نمی‌دونم. فکر کنم باید به راهکار های خود مشاور روی بیارم فعلا.

مراقبه رو امتحان نکردم. ولی این کتاب «نمی گذارم کسی دکمه های اعصابم را فشار دهد» رو که یه دکتر دیگه بهم پیشنهاد کرد، دارم می خونم ببینم چی میشه :)

در ضمن، کلی آرزوهای خوب دارم برات💚

نمیدونم چه مدته منو میخونی و آیا یادته من از زخم های کودکی و تنفرم از مامان مینوشتم یا نه ؟ 


من تو یه مسیری افتادم که بالاخره از شر اون تنفر خلاص شدم و بخشیدم و طبیعتا چیزی هم که باهاش دست و پنجه نرم میکردم رو بدون در نظر گرفتن منشاش رفتم به سمت کار کردن روش . 
میدونی ؟ مهمه که از حس قربانی بودن در درجه اول خلاص شی . 
به من کتاب ها و مستند و سمینارهای دکتر وین دایر عزیز خیلی خیلی کمک کرد . اگه تونستی حتما حتما ازش استفاده کن . 
مراقبه هم که عاایه . من شمال هم گاهی انجام میدادم اما نه اینقدر پیگیر . 
میبوسمت . 
عشق و برکت به قلبت ❤️

سلام مینا جان⚘

میگم کتاب ما تمامش می کنیم رو خوندی؟ فکر کنم الان تو این شرایط برات جذاب باشه. البته احتمالا خوندیش

من صوتیش رو گوش کردم خیلی خوب بود

در مورد همین مراحل گذار هم هست و اتمام یک سیکل معیوب

سلام زیبا .

نه کلم نخوندم . 
ممنونم ❤️

چقدر مشاورشون شل و پل و شلغم بود 😁

اصلا بذار چند روز حالت بد باشه.. تا جون داری گریه کن، شتر شلخته باش... والا

حالت بده دیگه

هر وقت میگیم حال مون بده، میگن بهش فکر نکن! کارایی که دوست داری انجام بده! قهوه بخور! فلان کن! بیسار کن!

بابا من می خوام فقط توو تختم باشم و زار بزنم!

مثل دیشب که استوری گذاشتم و بعدش تا ۴ صبح هق هق کردم!

الان چشام ورقلمبیده ست، می سوزه، ولی حداقل یه کوچولو سبک شدم

مینا جان تو هم نیاز داری غم و سوگواریت رو داشته باشی.. زندگیت بوده، کشک که نبوده

نیازی هم نیست زور بزنی تا حالت خوب شه

روالش باید طی شه

غمگین بودن بد نیست، اینکه باعث شه تو به خاطرش به خودت و بقیه صدمه بزنی و برات عادت شه بده

پس بهت میگم من حالت رو خیلی خوب می فهمم

اصلا کاش نزدیکت بودم می گفتم بیا دوتایی بریم یه جا گریه کنیم و داد بزنیم و خاک توو سرمون کنیم!

آدمی جانم، آدمی

فقط بدون همیشه دوست داشتنی و لایق احترامی ♡

خیلی . تازه بعدش چندین بار زنگ زدم باز‌یرم باهاش حرف بزنم اصلا به یه ورش هم نگرفت …


آخه من با یه بچه چطور خودم باشم و واقعی حالم بد باشه . من مجبورم تظاهر کنم .

مثلا کوروش الان اصلا شلختگی خونه رو برنمیتابه . نمیخوام اذیت شه 
یا صدای گریه مو نمیخوام بشنوه


ممنونم زیبا ❤️

مینا همش فکر میکنم اینکه تاریک تربن لحظه ی شب قبل از سپیده دم صبحه برای حال الانته.

روزها و سالهای سختی رو گذروندی خیلی سخت ، حق داری الان ولی میدونم و حسم میگه که آخراشه. صبح میشه این شب💖

 

 

بخدا هروقت مینویسم همه میگن لحظه های قبل صبحه :)) سرویس شدم دیگه :))


آمین عسلم ❤️

نمی دونم. فقط فکر می‌کنم اگه حالم خوب نیست، لازم نیست تلاشی برای پنهون کردنش بکنم. این همه سال پنهونش کردم، چی شد؟ فقط خودم تنها تر و فرسوده تر شدم. فقط کابوس‌ها و خشمم بیشتر شدن.

درسته منم همین حس رو دارم . که پنهانش کنم چی بشه ؟ 

تو برای درست شدن اوضاعت کاری میکنی؟؟؟ 
برای من خیلی سخته . مثلا به هر چیز فکر میکنم میگم وای من حال ندارم نفس بکشم حالا فلان کارو بکنم ؟؟؟ 
خوب من پیوسته این جوری نیستم و این اامصب میره و میاد . البته خیلی وقته که واقعا نمیره . فقط بهتر میشه . 
من الان برای کمک به بهتر شدن حالم از کل فضاهای مجازی بیرون اومدم . اینستا، تلگرام،واتس اپ 
فقط اینجا مینویسم . خودم رو مجبور کردم با به اپی مراقبه کنم . به خودم قول دادم مرگ هم بارید از آسمون ،هفت روز مداومت کنم . گاهی برنامه ریزی بهترم میکنه . 
تو کاری بلدی یا خودتو مجبور به کاری میکنی برای بهتر شدن ؟؟❤️

آره عزیزم دوستم رشتیه😅😅من از ۱۴ آبان رفتم سرکار.هرچند که دو روز پیش استعفا دادم و خودم رو راحت کردم.اما برام خیلی خوب بود.یه دوست ناب پیدا کردم با چندتا دوست رهگذر که بهم درس زندگی دادن ...کلی چیزهای جدید یاد گرفتم و خب در کل خوب بود.

قشنگ معلوم بود . اون عبارت رو فقط یه رشتی میگه . 

چقدر خوشحالم دوست پیدا کردی ساراااا . 
عالیه تو کاری که دپست نداشتی نموندی . امیدوارم موقعیت های بهتر برات جور شه . 
❤️

مینا جونم خوندمت...اصلا وقتی عکست رو تو اینستا دیدم قلبم ریخت...با موهات چیکار داشتی دختر.

 

من برعکس بقیه فکر میکنم اگه حمید با همین ویژگیهای مهربون بودن و...دختر بود بهتر بود.چون اونجوری دیگه بعضی توقعات پیش نمیاد وکلا آدم راحت تره...بابای بچه هم حساس نمیشد.

 

مینا میدونم خودت اهل دعا ومراقبه واینجور چیزا هستی...ولی من خودمآخر آخرش که خیلی از همه جا برزدم باز میرم بغل خدا...شاید اگه معنویاتت قوی شه از نظر روحی بهتر بشی.

 

میبوسمت.

عزیزم حالا درسته میخواستم دق دلیمو خالی کنم اما خدایی موخوره هم داشتم . عیب نداره درمیاد . کاش همه چیز مثل مو کوتاه کردن قابل جبران بود 


الان هم توقعی نیست مطهره . بله حمید دوست داره ما ارتباط نزدیک تری مثل زوج بگیریم ولی نمیگه حالا چون من برات این کارو کردم حتمااا باید دوست دختر من باشی . همیشه میگه من برای خندیدنت و برای شادی تو و کوروش فلان کارو کردم . من هم دیگه معذب نیستم . چند ماه پیش اوضاع من با امروزم فرق میکرد . 
بابای کوروش هم قصه اش تموم شده . حساسیتش به من ربطی نداره . اینو چون میشناسمش میگم .ببین اگه من الان کسی رو نمیشناختم و همینجور جدا زندگی میکردیم تااا پنج سال دیگه ، باز اون موقع میگفت طلاق میخوای ؟ پس یکیو پیدا کردی و از اولم دنبال همین کثافت کاریا بودی . اصلا اگه پنج سال بعد طلاق بگم من وارد رابطه ای شدم همینا رو میگه . من واقعا کاری براش از دستم برنمیاد ! بخوام حساسش نکنم فقط باید بمیرم .
اگه یکی دو تا پست قبلیم رو خونده باشی میفهمی . 

ممنونم درسته . من مراقبه رو بالاخره شروع کردم . البته امروز روز دومم بود ولی امیدم اینه ادامه بدم . 
میبوسمت عزیز ❤️

عزیزدلم .. حق داری ... اینکه حالت خراب باشه، انگیزه نداشته باشی ... حق داری قشنگم.

الهی نور به قلبت بتابه :* الهی چشمات دوباره بخنده :* الهی قلبت پر از آرامش بشه :*

 

رها جانم . همیشه از کامنتات مهر و محبت میباره .



آمین . مرسی عسل ❤️

منم می‌خوام فرار کنم، تمام مدت دلم می‌خواد فرار کنم ولی این‌جوری همیشه خشمم باهامه. یه لحظه که از فرار کردن، فارغ میشم، باز دوباره خشمم زبونه می‌کشه. منم موهام رو کوتاه کوتااااه کردم و دلم می‌خواد فشار روانی‌ای که تحمل می‌کنم، از این تار موهای کوتاه پریشونی که روی سرم‌ن، بزنه بیرون. دلم می‌خواد از چهره‌ی غمگین و اخم کرده‌م بزنه بیرون. از لباس های سیاه و زشتی که می‌پوشم😅 دلم می‌خواد با کسی اصلا حرف نزنم.

اما انگار همه‌ی این‌ها فقط کمک می‌کنن که سرکوب احساساتم ادامه پیدا کنه. این‌ها، هیچ کدوم، جای بروز دادن احساسات و گفتن حرف هام رو نمی‌گیرن.

چقدر بد :( 


به نظرت ما با اینکارا میخوایم دیده شیم ؟؟. من داشتم با خودم فکر میکردم وای به نتیجه نرسیدم .
من روزایی که میخوام برم کالج دیگه نامرتب شدم . از خودم میپرسم اازمه عریبه ها هم اینجوری ببیننت؟ یه جورایی دلم حداقل نمیخواد کسی فکر کنه من شاد و شنگولم . 

من دلم میخواد با خودم حرف بزنم ولی جاش فرار میکنم . حرف زدن با کسی کمکم نمیکنه ❤️🥲

میخونمت ولی خودمم  حالم خرابه 

کی میشه که این حال خراب و افسردگی دست از سرمون برداره

عزیز دلم مهتا 

امیدوارم خوب شی تو هم بزودی 

امیدوارم که زود ..❤️

مینا...قلبم فشرده شد دختر...من فقط میدونم هیچ شبی موندگار نیست.بالاخره صبح میشه.خودت رو یه خورده رها کن...یه دوستی دارم تکه کلامش اینه وااا بده بابا☺این حرف رو در تلخترین روزهام بهم یادآوری میکرد...میفهمم چقدر تلخ میگذره ولی خب تو بدتر از اینا رو هم کذروندی.به خودت به روزگارت به امیدهات و رویاهات فکر کن...در همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه که.از سختیهای روزگار درسشو و بگیر و رد شو برو...من توی همین مرحله ام😚

سارای قشنگم …

دوستت رشتیه؟؟؟؟

ممنونم که همراهمی سارای ناز ❤️

سلام مینا جونی چطوری دختر؟

چه هدیه های قشنگی گرفتی مبارکت باشه

تو کامنت ها خوندم نوشته بودی کاش حمید دختر بود

میدونی مینا اگر دختر بود ی جور دیگه درکت می کرد ، ی جوری که شاید خیلی به درد تو نخوره!!

ما همه ی بخش هایی از وجودمون انگار کمه، انگار ناقصه

هم جنس انگار نمی تونه پرش کنه

نمیگم حمید حتما گزینه مناسبی هست و میتونه نقشی که دلت میخواد را داشته باشه

ولی حتما ی مرد میتونه وسط تاریکی ها برات شمع روشن کنه

روزنه امید ایجاد کنه

 

دلیل حال بدت خیلی چیزها میتونه باشه

 

انرژی منفی که از بابای سیاوش میگیری

حرف زدن با مشاورت یا شخص دیگه در مورد مشکلات یا گذشته

مینا من میگم آدم باید گذشته را ببره ی جایی تو ی صندوقی دفنش کنه

قبلا عقیدم این بود که باید حرف زد مشاوره رفت

الان و وقتی ی جایی شنیدم که فقط متخصص میتونه به شما کمک کنه

دوباره گذشته را مرور کنید و البته گفته بود کار هر کسی نیست!

میگم نه اصلا حاضر نیستم ریسک کنم

دلیل های دیگه هم میتونه داشته باشه

مثل اینکه الان پیک حال روحی بدت هست

شاید ی دوره ای بالا میاد بعد میگذره

 

 

بهی عزیز و توانمندم سلام . ممنونم 


من این کامنت رو چندین بار خوندم بهی و خوبه که آدم با خودش صادق باشه . درسته ،حمید اصلا چون پسره دوستی ما اینهمه صمیمی شد . وگرنه بعدش من با دخترها و زن هایی هم آشنا شدم . خوب واقعا نود و نه درصدشون آدمهایی نبودن که من بخوام دوستهای من باشن . یکی دو نفر آدمایی هستن که واقعا به قلبم نشستن که یکیشون منچستره و یکیشون اینجا. با این حال زمان خالی من همیشه با حمید برنامه ریزی شده .
چراییش شاید این باشه که حمید چیزهایی به من میداده ولی یه دختر میتونه همصحبت خوبی باشه . چیزی به من نمیده . چون من الردی دوستایی که بتونم باهاشون حرف بزنم رو دارم .

بابای سیاوش :))  اینجا مجید جان دلبندم شدی :) 

بهی فکر میکنم بردن گذشته ای که برات سخت بوده یه جایی توی صندوقی کردنش بیشتر قدرت میخواد . ببین قبول اینکه گذشته تموم شده  یه طرف حرف نزدن دربارش سخته . حداقل برای من 
شاید بخاطر اینکه مدت زیادی حرف نزدم . خوب سالها نوشتم من ولی هیچکس حتی کسی که خشت سال پیش منو میخونده هرگز تا این حد ازم نمیدونسته چون حرفشو نمیزدم .

این آخر کامنتت خیلی عصبانیم کرد بهی
درسته شاید یه دلیلش این باشه 
کلا بارها حالم خیلی بد بوده بعدش دیدم روزای قبل پریودمه 
الانم روزای قبل پریودمه 
عصبانی شدم که انقدر خنگ بازی درمیارم خودمو نمیشناسم درست :/ 
من کی درست میشم آخه :/
❤️

قلبم باتوست مینایی مهربونم

میدونم مسیرت رو پیدا میکنی

جقدر متاسفم مینایی بابت حالی که داری و میدونم هیچ کس در درون تو نیست بدونه چه دردی رو باخودت حمل میکنی

ولی میتونم برات خیربخوام برات پاشدن از این حال رو از اعماق وجودم بخوام.

خداروشکر یکی مثل حمید هست بهت عشق بده 

و حالت براش مهم باشه

با اون سبیلات واسه منم قشنگی :))))))))

فقط بپا کپک نزنی از زن کپک زده خوشم نمیاد:)

مرسی موجا 

امیدوارم عزیزم …

ممنونم از دعای خیرت موجا .

دیگه سبیلام جلو حرف زدنمو دارن میگیرن :))

❤️

گل من...

چی بگم که شعار نباشه😐

 

از راه دور بغلت میکنم ، بوست میکنم و میگم

هیچ چیز موندگار نیست... این روزها هم با تموم فشار و

سختی هاش میگذرن.

امیدوارم هرچه زودتر مینای حقیقی رو پیدا کنی💜💜💜

 

ماچ به قلبت😘

مرسی مامانی .


ماچ متقابل بهت ❤️

سلام مینا جان

از این روزهای سردرگم و غمگین هممون گاهی گذروندیم. هر چند توی این مرحله گذار شما از شرایطی به شرایط دیگه قطعا خیلی بیشتر ممکنه اتفاق بیفته.

من معمولا حالمو با کتاب بهتر می کنم. جدیدا با کتاب صوتی

البته اونجا که احتمالا کتاب صوتی فارسی نتونی بخری

اگه می تونی ذهنت رو منحرف کن با هر چیزی که برات جذابه و حوصله اش رو داری

البته که خیلی وقتا هم آدم نیاز داره یه گوشه بشینه و هیچ کاری نکنه ولی قطعا موقتیه و شما دوباره بلند میشی و پر انرژی

هدیه هم مبارکت باشه⚘

 

سلام قشنگ .

درسته داشتم فکر میکردم هزار بار قبلا اینجوری شده و بعدش درست شدم .

کلا حوصله ندارم آخه سارینا چه برسه به اینکه بخوام بشینم کتاب بخونم .

درسته دوباره درست میشم :)

عزیزم مرسی ❤️

سلام 

کوتاه کردن موها ،آخرین مرحله است واسه زن ها

ولی عجیب حال آدم رو خوب میکنه

امیدوارم حال تو هم رو به راه بشه:)

راستی روند این دارو گرفتن چیه؟ چرا اونجا دارو نمیدن؟

یعنی اگه از ایران هم دارو میخوردی و اونجا میگفتی من دارو میخورم نمیتونم قطع کنم باز بهت دارو نمیدادن؟ 

اما مینا این تنفری که پیدا کردی خیلی خوبه 

من همش نگران بودم اینقدر با صلح داری میری جلو یهو گند بزنی به همه چی

کلا طبیعیه

همه چی طبیعیه

جدا شدن یه بحران سخته.کمال گرایی رو بذار.تو همین قدر که کافی باشی بسته.لازم نیست تو این شرایط عالی و کامل باشی.😘

سلام عزیز.


نه من تا کچل نکنم آروم نمیگیگیرم …

چی بگم واقعا نمیدونم . خوب در اون صورت فرق میکرد گمونم ولی خوب الان سه سال از اون موقع که من دارو میخوردم گذشته .

از خودش متنفر میستم از احساسی که رفتاراش به من میدن متنفرم . 

آره این کمال گرایی از کدوم قبرستون میاد آخه؟؟؟ 
مرسی عزیز ❤️

مینا جانم سلام امیدوارم حالت بهتر باشه

وقتایی که دپرسی منم حرفم نمیاد کل‌اکر طبیب بودی و اینحرفا

خواستم بگم متاسفم 

حالت های روحی مثل ابر بهاره یهو میاد چنبره میزنه تو آسمون دلت

یهو هم میره

سلام عزیز ممنونم


ای بابا :(

امیدوارم یهو بره … :) ❤️

حق داری بخدا همه واکنشات طبیعیه !
این همه تراما انباشته رو هم چند سال ؟ 10 سال ؟!
معلومه که آدم خالی میشه ...
چقدر انرژی بذاری و همش تباه شه ! خوب بدن آدمم رد میده دیگه .
ذهن و روح که جای خود داره !!!
خوب میشه همه چی بیخیال مشاوره نشو اما
دکتر ، مشاوره ... هرکدوم رو میتونی برو 
هم خودت هم کوروش حال خوبتو نیاز دارین 3>

مرسی ریحانه حانم.
من هم همش به خودم میگم حق داری ولیباز از خودم میپرسم تا کی آخه بس کن دیگه ...❤️

الهی الهی

مینای عزیزم فقط سکوت میکنم:((((

یگانه :)❤️

مینای عزیز چون خودمم تو این موقعیت بودم منظورم حال بدی که اصلا خودمم نمیدونم چمه ... همه ی اینا به خاطر اینکه از خودت دور شدی و‌ مطئنم پا گذاشتی روی خط قرمزات روی هر چی که همیشه دوست داشتی .... البته انرژی منفی بابای کوروش که بهت میده بی تاثیر نیست مطمئنم احساس بدی داری از اینکه نمیدونی. کار درستی کردی یا نه یعنی میدونی ولی عذاب وجدان داری که به نظرم کاذب هست و بهت القا میشه به خاطر تله های شخصیتی خودت .. مراقبه کن نور بگیر از خورشید انرژی بگیر و یکم به خودت فرصت بده 

لیلا جانم. من از خودم دور شدم . از خود زنده ی پر شوقم . ولی پا روی خط قرمز ... خوب من خط قرمزای زیادی ندارم . حالم با اخلاقیاتم خوبه .درمورد بابای کوروش هم هیچوقت فکر نکردم کارم درست بوده یا نه یا حداقل هیچوقت عذاب وجدان نداشتم و ندارم .
ولی یه عذابی باهامه از روزگارم . پذیرشم به صفر رسیده .دوست داشتم چیزها طور دیگه ای رقم میخوردن تو گذشته ی من که من این کوله بار سنگین روی دوشم نباشه . قلب بهت زیبا . ❤️

بیا بغلم فقط مهربون من 

بغل ❤️

سلام مینایی جان.

چقدر خوبه که مینویسی و چقدر بده که میبینم دوستم حالش بده و کاری هم از دستم برنمیاد.

واقعا یه وقتایی هیچ کاری از دست هیچ کس برنمیاد و خودمونم اینو میدونیم...

این حس فرار کردن از همه چیزو بارها و بارها داشتم و تجربه کردم.

یه جایی آدم احساس میکنه زورش دیگه به هیچی نمیرسه و دلش میخواد فرار کنه فقط...

عزیزم... 

اگر فکر میکنی باید دارو مصرف کنی تا حالت بهتر بشه حتما پیگیری کن هرچند شنیدم که اونجا مثل ایران نیست و دکتر و دارو گرفتن سخته... اما امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد.

 

روز جهانی زن هم مبارکت باشه که من میدونم تو یه زن قوی هستی و به زودی به اون چیزی که خودت میخوای باشی برمیگردی.

هدیه هاتم خیلی جذاب بود.وقتی آدم هر هدیه ای رو با عشق دریافت میکنه خیلی حس بهتری داره... و مطمئنم که پشت اون هدیه ها یه دنیا محبت و علاقه بوده.مبارکت باشه.

 

فقط خواستم بگم که هستم و میخونمت و میخواستم بگم که هیچ حال بدی موندنی نیست...

سلام قشنگ.

همین که مهربونیت میرسه کلی خوبه .


مرسی ازت ❤️

اون گردنبند قشنگ امروزت 

مینا یادته یه وقت های از پنجره شمال ماه نگاه می کردی ..

یادته از غروب ها عکس می زاشتی برامون 

حالا هم به ماه نگاه کن 

به اسمون 

صبح می شه همه شب ها 

هم ادم های بد و خوب می رن ..همین دیگه ...

آره همون آبان ...

اتفاقا اینجا با ماه محاصره شدم . اول شب پشت یه پنجره است و آخر شب که میخوابم رو تخت کاملا ضلع مقابل اول شب ،اومده بالا سرم.فقط این شبا همش ابری و برفی بوده هوا ...


عزیزمم.. ❤️

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان