خوب جانم براتون بگه که ،
همتون که الان اینجایید میدونید چرا کلا نقل مکان کردم و از وبلاگ قدیمی چندین ساله دل کندم.
ولی خوب بذار بازم مرور کنم دلیلشو .
به سادگی دلیلش خنگ بودنم بود. والا تعارف که نداریم. یه اسم به ذهنم رسید و کردمش سر در وبلاگ و اینستا و تلگرام و ...
یعنی اگه پا میداد سر در خونه عمه ام هم یه بنر باید میزدم.
این شد که وبلاگم شد خونه ی خاله و دو بار دو تا از نزدیک ترین آدمها پیداش کرده بودن.
حالا نه که اونجا اقدامات تر*وریستی انجام میدادم نه. ولی خوب دیگه مثل در دیزی باز شده بود و خلوتم به هم ریخته بود.
از همین بابت الان اصلا حس پشیمونی و دلتنگی ندارم که وااای الا و بلا همون جا خوب بود و عادت داشتم و فلان.
اینجا به هممون مبارک باشه خلاصه. ممنونم از آوای خوب که زحمت کشید و کمکم کرد برای ساختن اینجا :)
البته که به همون دلایل ،اولین پست اینجا رو در حالی مینویسم که هنوز آدرسش رو تقریبا به هیچکس ندادم.
موندم اقدامات و تصمیمات امنیتیم رو تمام و کمال بگیرم بعد....
عزیزای دلم الان که مینویسم توی کشور قشنگمون تقریبا جنگه.
خدا میدونه که چقدر دوست دارم همه چیز به بهترین سرانجام ممکن برسه .
اصلا احتمالا الان اینترنت یکسری هاتون قطع باشه و من نمیدونم در صورت فرستادن ادرس هم به وبلاگ دسترسی خواهید داشت یا نه؟
بیست و چند روزه روی مامان و بابا رو ندیدم .چقدر دلم تنگه.
امیدوارم تو عزیزم از هر کجا که مخاطب منی نور امید توی دلت روشن باشه و این روزگار تلخ تر از زهر رو با سلامتی پشت سر بذاری.
دوستدارتونم.