از آخرین هفته

سلام سلااام :)

 

از هفته ی آخر پلیسمنتم گزارش میکنم.

این هفته سه روز و نصفی شیفت دارم و بعدش تامااااام و چه کرد این بازیکن و این صحبت ها :)

 

یعنی بهش که فکر میکنم میرم روی ابرها .

تجربه های خیلی ارزشمندی به دست آوردم و مهارتهای عملی خفنی هم :)

 

برام زمانش کمی طولانی بود ولی خدا رو شکر تو این بیمارستان گذشت. بعدی که تو سال دیگه ی تحصیلیه چهار هفته از این یکی بیشتر هم هست :))

 

یعنی اگه یه حقوقی هم این وسط بهم میدادن من دیگه هیچ شکایتی نداشتم :)

 

خوب اگه بخوام آپدیت کنم باید بگم هم منچستر رفتم هم پیشی بزرگه رو واگذار کردم هم دوچرخه خریدم :)

 

هم تولد پسر شد و خیلی بهمون خوش گذشت .

 

مدرسه اش این وسط پدرم رو درآورده انقدر زنگ میزنن که حرف گوش نمیده و سر کلاس باسن نشستن نداره و تو باخاش حرف بزن.

سری پیش به معلمش گفتم پیش خودش انقدر به من نگید ازش راضی نیستم و اینا . عوضش درسش عالیه و به جای فقط سرزنش کردنش یه راه دیگه ای پیش بگیرید که تشویق بشه برای بهتر رفتار کردن و اینجا من که نیستم هی به من میگید باهاش خرف بزن.

تا دیشب که من نه شب رسیدم خونه و پرستارش گفت معلم برام یادداشت گذاشته.

کجا؟ تو دفتر گزارش نویسی پسر ! و داده دست خودش !

نوشته بود امروز اصلا حرف گوش نکرد و فلان و بهمان و من خیلی ازش نا امید شدم و لازمه تو بیای باهات حرف بزنم.

منم امروز براش نامه نوشتم. خوب چون من نمیتونم الان شیفت هام رو نیام و بهش گفتم من نمیتونم شما رو ببینم. در عین اینکه بابت صبوریت و تلاشت تشکر میکنم ازت میخوام اگه خواستی باز برام چیزی بنویسی اون رو به جای دفتر پسرم توی کاغذ بنویسی و توی پاکت تحویل پرستارش بدی .

ئ اینکه من کارشناس نیستم در مورد حل کردن مسایل مدرسه و اون مشکلات رو تو خونه باهاش ندارم و مدرسه ی ایرانیشم باهاش مشکل ندارن پس اگه میخواید از یه تیم متخصص خارج از مدرسه برای بررسی بیشتر کمک بگیرید اجازه ی من رو دارید. 

 

حالا الان دارم با آرومی مینویسم اما دیشب واقعا خیلی عصبانی شدم که توی دفتر پسر اون چیزا رو نوشته بود . زن عقل نداری مگه ؟ 

 

اوووم دیگه گفتم دوچرخه خریدم؟؟ از همونا که میخواستم :) با یه زنگ انگشتی نازنازی :) آیییی انقدر دوستش دارم که خدا میدونه...

 

خوب امتحان گواهینامم هم خیلی خیلی نزدیکه و خدای من قلبم تند میزنه از فکرش. امیدوارم قبول شم بار اول. خیلی براش پول خرج کردم واقعا .

 

برنامه ی  سفر داخلی رو هم کنسل کردم فعلا. 

کل داستان اینه من دوتا تعطیلی در پیش دارم . یکی همین بیست روز دیگه که یه هفته است و قبل از امتحان فلانامه.

یکی هم تعطیلات تابستونم که حدود چهل روزه . 

 

خوب با خودم میگم بمونم همون تعطیلات بزرگه رو با خیال راحت یک هفته ازش رو برم با پسرم یه وری .

ولی خوب اون زمان قیمت همه ی هتل ها بالا هم میره .

 

خلاصه خیلی همش دو دل هستم و فعلا نمیدونم میخوام چه کار کنم.

 

فقط امیدوارم بهمون خیلی خوش بگذره . 

سال دوم پرستاری سخت ترین سال دانشگاهه . 

دوست دارم قبل شروعش خیلی حالم خوب باشه .

و دوست دارم مثل امسال اینهمه چیزها رو برای لحظه ی آخری نذارم .

الان شیفتم جمعه تموم میشه. شنبه تا عصر برنامه دارم.

یکشنبه صبح کلاس دارم.

دوشنبه همینطور.

در حالی که دوشنبه دوازده شب باید دو تا مقاله تحویل بدم .

بهش فکر میکنم دل و روده ام بهم میریزه.

شاید فردا لپ تاپم رو بیارم بیمارستان و بتونم کار کنم روشون همینجا.

 

دیگه چی بگم؟

اینکه ممنونم برای داداشم دعای خیر کردید. واقعیت اینه خوب شدنی در کار نیست عسلا و بیماری داداشم بیماری نادر ژنتیکی هست و ....

این روزها کمتر شانسش رو پیدا میکنم باهاش حرف بزنم. 

هر بار زنگ میزنم میگم داداش خوابه یا حوصله نداره ....

خیلی خواهرم رو آروم میکنم وقتی درموردش حرف میزنیم .

هر چی خدا بخواد همون شه . آمین .

 

دیگه همینا ...

تا سوپروایزرم صداش درنیومده برم یه خودی نشون بدم بهش :)) 

 

میبوسمتون عسل ها و به زودی همتونو میخونم . براتون کامنت میذارم و معاشرت میکنیم به امید خدا :)

 

 

 

۱ موافق ۰ مخالف

دلم وبلاگ خوندن می خواست... 

تو نوشته بودی و چه کیفی داد خوندنت... 

چقدر قسمت برخوردت با معلم کوروش خردمندانه بود. چقدر مهمه مینا که وقتی آدمها مارو در فضاهای مریضی می برند، ما خودمون با اونها همدست نشیم ✨✨✨

مرسی سایه که همیشه پر مهری.


امیدوارمبتونم از پس جلسه ی جمعه هم بربیام.  و امیدوارم به زودی خونه بگیرم و از اون محله برمومدرسه بچمو عوض کنم .

مینا جانم سلام امیدوارم حالت خوب باشه

بابت شیفتهات بهت خسته نباشید میگم دختر

دعا میکنم گواهینامه هم قبول بشی 😘😘

سلام گل گلی جان. ممنونم ازت

خسته نباشی خانم پرستار مهربون 

دوچرخه هم مبارک باشه. چقدر یاد اون دوچرخه شمالت افتادم که برای کوروش عزیزم هم جا درست کرده بودی و تا دریا می‌رفتی. 

کادر مدرسه چقدر کار غیر حرفه‌ای کردن. آخه به خود بچه؟ اینا دیگه کین؟

عزیزم داداشت. قلبم ❤️‍🩹

ممنونم ژاله جون.


اون دوچرخه مال من نبود . ولی یادش به خیر واقعا.

آخ الان یه جلسه گذاشتن برای جمعه عصر و من انقدر ایستیریسشو دارررم که نگو.

قربون شکلت عسل

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان