تولدش :(

جمعه ها رو خیلی دوست دارم.
بی عجله میرم دانشگاه و خیلی خسته نمیشم و شروع چند روز تعطیلی پشت سر هم برای منه .آخر هفته و بعضی دوشنبه ها .
باقی دوشنبه ها هم آنلاین کلاس دارم .
فقط از پست نوشتن توی جمعه ها یا روز قبلش بدم میاد چون مینویسم بعد میام میبینم هیچکس نخونده یا خونده و رفته و میفهمم بخاطر اینه که روز تعطیلیتونه :/
به خودم قول دادم این دو هفته بشینم این دو هفته ی دانشگاه رو با خودم مرور کنم و ببینم چند چندم .
این مدت توی کلاس های عملی سی پی آر نوزاد و بچه و بزرگسال یاد گرفتیم.و یک جلسه هم روش بلند کردن مریض هایی که نمیتونن خودشون بلند شن از روی صندلی یا حابه جایی بین تخت و فلان رو یاد گرفتیم.
تمرین ها سخت بودن ولی لذت بخش.
دارم از یادگیری لذت میبرم و امیدم اینه توی زندگی واقعی شغلی هم برام همینقدر لذت بخش باشه.
******************************************
درخت ها نارنجی و قرمز شدن و مسیر دانشگاه مثل توی فیلمهاست.
******************************************
این هفته نوبت سفارت دارم و باید برم لندن.میرم که برای وکالت دادن به خواهرم توی ایران امضا بزنم و مدارکمو ببرم.
******************************************
امروز تولد همسر سابق بود.براش دعای خیر کردم.
امیدوارم خوب و خوش باشه هرچند بخاطر کوروش هنوز ازش توی قلبم دلخوری دارم.دیشب هم اومدم از توی هارد اکسترنال یه عکس از مامانم دربیارم برای اینستا ، کلی از عکسهامون رو دوباره دوره کردم. چقدر دیدن خودم کنارش در گذشته بضورت عکس در حال حاضر برام عجیب و غریبه . انگار که خودم نبودم :/
******************************************

دفتر و کلا لوازم تحریر اینجا خیلی گرونه .چقدر دلم اون دفتر جلد فانتزی های بچگی رو میخواد :(

****************************************
مدام دارم با خودم یک باری رو توی قلبم حمل میکنم. این سومین ماهه که مداوم این احساس رو دارم و چراییش رو نمیدونم.
*****************************************
با حمید وقتمون رو برای تراپی زوجی هماهنگ کردیم بالاخره.
من یه مرگیم با خودم هست که نمیذاره زندگیم رو عین بچه ی آدم بکنم. باز دم تراپی دو دل شده بودم و ترس برم داشته بود .
ترسیده بودم نکنه بگه خوب شما زوج خوبی هستید و بیاید رو رابطتون اینجوری کار کنید و نگهش دارید .ترسیده بودم در عین اینکه میدونستم اگه هم بگه نه کلا شما خیلی مناسب هم نیستید اون موقع باز حالم خراب میشه و میگم کاش اینجوری نشده بود. جلسه مون امروز بود و خوب تراپی لعنتی به چیز خوبیه اون سرش ناپیدا.بهمون گفت دو تا جلسه فردی جدا جدا براتون میذارم و باز بعدش سه تایی حرف میزنیم ولی ازتون یه تعهدی میخوام اونم اینکه زرتی تا وقت زوجی بعدیتون نشده با هم خداحافظی نکنید . حالا حمید ناز میکرد و میگفت من باید فکر کنم.یعنی میخواستم بزنم دهن مهنشو بیارم پایین اون لحظه :/ جلسه که تموم شد گفت میرم. رفت تا دم درگفت نمیرم دریل آوردم آینه دستشوییتو برات نصب کنم.
بعدم با هم لازانیا پختیم. بعد هم یخچالمو گشت و رفت برام خرید کرد و آورد چید تو یخچال و فریزر .
*****************************************
جمعه که از دانشگاه برگشتم میخواستم برم حموم.
نشستم جلوی آینه و اندازه ی یه عروسی رفتن آرایش کردم. با کانتور و مانتور و فلان و بهمان . انقدر قشنگ شده بودم که خدا میدونه . حالا اگه میخواستم برا یه مهمونی آرایش کنم ده بار باید خراب میشد .
 
*****************************************
برای کوروش با دوست دوستم صحبت کرده بودم که روزای دانشگاه من بره از مدرسه برش داره بیاره خونه ام و سه ساعت بمونه تا من بیام.
روز اول اومد. روز دوم گفت احساس میکنم افسرده ام و نمیخوام کار کنم. روز سوم کلا ساعت رو قاطی کرده بود و زیر بار هم نمیرفت که من برنامه بهش داده بودم ومسیولیت این تاخیر با اونه .یه کوچولو بحث کردیم و گفت هفته بعد میبینمت.بعد دیروز پیام داد گفت نمیام دیگه .
امروز با هزار نفر چت کردم یکی رو پیدا کنم. یکی اومد خونه ام برای مصاحبه خیلی هم خوشم اومد اما روز و ساعتامون با هم نشد.
حالا فردا با یه دختر خارجکی قرار دارم .برم بببینم چطور میشه.
*****************************************
چند ماه پیش خواهرم بهم یه مقدار پول نقد داده بود براش نگه دارم.(خارج از دسترس خودش) حالا که اوضاعمو میدونه از اون هفته گفت میتونم از پولاش بردارم بعد بذارم سر جاش.
امروز پیام داده دارم خونه میخرم بیا یه حساب کتاب بکنیم. گفتم ناموسا همه پولتو ازم نگیری من بدبخت بشم :/
خدایا چرا به کار پیدا کردن من قفل خورده و کلیدش گم شده آخه :(
*****************************************
تپش قلب دارم . هی میاد و هی میره.
میدونم اوضاع این شکلی نمیمونه و به خداوند اعنماد دارم اما یهو دچار اضطراب میشم .
*****************************************
توی تعطیلات تابستون رفته بودیم ولز و چهار روز کمپینگ کرده بودیم.اونجا کوروش با یه دختر بچه انگلیسی نازنینی دوست شد که از کله صبح تا خود شب دست تو دست هم میگشتن با هم.
بابای دختره از اون ون گوگولی های پینترستی داشت. روز آخر شمارشو بهم داد گفت همو گم نکنیم.
چند وقت پیش باهاش چت میکردم و فهمیدم چقدر خونشون نزدیک برمینگامه.
پری روز بهش پیام دادم مارک ، بیا شنبه بچه ها رو ببریم یه جا برای بازی.
اونم دعوتمون کرد یه باغی که خودش و همسر سابقش دوازده سال پیش خودشون ساخته بودنش و الان توش مثلا ایونت با وورکشاپ های مختلف برگزار میکنن .
خیلی بهمون خوش گذشت راستش و گمونم که دوباره میریم با کوروش اگر ایونتی برگزار کنن.
****************************************
میبوسمتون.
مبارک هاتونو تکون بدید و کامنت بذارید محض رضای خدا :)
۳ موافق ۰ مخالف

سلام مینایی قشنگه 

خیلییی خوشحالم برات که دانشگاه میری و این عااالیه و میدونم که یه پرستار فوق العاده میشی. از اینا که تو سریال پرستاران بود😁❤️

ایشالا هم یه کار خوب پیدا میکنی و هم یه پرستار خوب تر.

مینا پروسه ی جدایی از بابای کوروش تمام شد و کامل انجام شد؟ دیگه اصرار نداره بیاد کوروش رو ببینه؟

سلام عسلم مرسی..
آخ چقدر من و خواهرم دوتایی سریال پرستاران رو دنبال میکردیم :))

عزیزم از اونجایی که بیشتر از یک سال و نیمه دیگه نیومده کوروش رو ببینه و یه جا قایم شده و من آدرسش رو ندارم هنوز کارهای قانونیم انجام نشده .
یه ماهه یه وکیل جدید گرفتم اما انگار که اینم دست کمی از قبلی نداره :((

مینای عزیزم چقدر دوست دارم یه کار مناسب و خوب و یه پرستار مطمئن پیدا کنی. امیدوارم خیلی زود به هر دوش برسی. چقدر پرستاری خوبه خوشم اومد و چقدر به تو و شخصیت کمک‌کننده و حامی‌ت میاد. موفق باشی مهربون. 

ممنون مهربانم .

سلام مینا خوبی

میگم چقد درسای دانشگاهِ اونا با ما فرق داره

جالبه که تو رشته پرستاری اونم ترم اولش به همچین مواردی می پردازن

اونوقت خواهر من پرستاری می خوند یادمه ترمای اولش کلی شیمی و زیست و از این چرت و پرتا پاس کرد

الهی که موفق باشی 

سلام مینا

فقط درس نیست کلی چیز هست فرق داره و همیشه دلم میخواد بیام اینجا یا اینستا ازشون بگم وقت نمیشه .

خوب اینجا هم من برای پرستار شدن توی کالج شیمی و زیست و فیزیک و ریاضی خوندم . البته میشد از مسیر دیگری هم رفت .
ولی دیگه بعنوان دانشجوی پرستاری فقط با اطلاعات مربوط به همون رشته بمباران میشی.

عزیز دلمی مرسی

مزه‌ای که در یادگیری هست در هیچ جی نیست، یه حس خوب ملس دلچسب که بخاطرش داری خیلی دلنشینه.

آخ از حس قشنگ روزایی که بعدش دو سه روز تعطیلی آی خوبه😅

 

ایشالا کلید یه کار دلخواهم پیدا کنی و قفلش باز بشه برات.

 

بهترینها رو برات آرزو میکنم میناجان

وااااهااااییی. من از الان دلم برای اون تعطیلی ها غش میره :))

آمین . مرسی عسلم.

سلام مینایی یه عالمه کامنت گذاشتم سگ تو روح نت:))

جالبه دیروز داشتم خودتو دانشگاهتو تصور میکردم یهویی اومدی تو دلم و ذهنم

خیلی قشنگ شبیه تصورم بود دانشگاهت مینایی

میدونی تغییرات جدیدتو دوست دارم که انگار منتظر هیچ دستی هیچ کجای این دنیا نیستی کمکت کنه جز خودت 

امیدوارم هرکی میاد تو زندگیت باخودش برکت و شادی و ارامش به ارمغان بیاره عزیزم

مراقب خودتو اون تخم سگ عزیز هم باش

بوس به دوتاتون

ای خددددااااا . سلام به روی ماهت

چه باحال . من دیروز داشتم در مورد تو با حمید حرف میزدم . واقعا دل به دل راه داره شد :/

خوب دیگه چه کنم کی میتونه منتظر بمونه ؟

خخخ مرسی از محبتت .
بوس

برای تپش قلبت یه دکتر برو. احتمالا یه پروپرانول و ازپایش میده. میتونه از تیرویید باشه.

 

برات ارزوی بهترینها را دارم. 

 

چقدر پرستاری قشنگه. دمت گرم. افرین

مرسی ریحان . آره یکی از بچه ها هم اشاره کرد به افتادگی دریچه میترال که میدونم دارم .

ممنونم عزیز.

آره .امیدوارم تو واقعیت هم باشه

سلام مینا جونم

منم عاشق آموزش و یادگیری هستم و حالمون خوب میکنه عجیب.

 

وای از لوازم التحریر نگو...آنقدر بعضیاش قشنگه .من که کلی هم برای خودم

گرفتم:)

تپش قلب رو منم دارم چون افتادگی دریچه میترال دارم .قرص پروپرانولول مصرف میکنم.میخوای قلبت رو بررسی کن گرچه از الان معلومه عصبی هستش تپش هات.

 

کاش زودتر یکی رو پیدا کنی و  با خیال راحت به دانشگاه برسی.

میبوسمت.

سلام عزیزم .
الان در حال یادگیری چه چیزی هستی ؟؟

وای خوش به حالت  :)

عه اون افتادگی رو که منم دارم . ولی قرص نمیخورم .

مرسی جگر . ماچ بهت .

آقا دقیقا چی مبارکمون رو تکون بدیم ؟ :)))

 

سلام مینا جانم

از انگیزه و تلاش و امیدی که به زندگی داری خیلی خوشم میاد. شور و شوقت با وجود سهتی ها خیلی زیباست. در پناه خدا باشی موهربونم.

 

کار خوبی میکنید که میرید تراپی. کار زمان بریه و باید هرتون باهاش کنار بیایید.

 

در مورد کار هم ناامید نباش عزیزدلم. به هر جا که ممکنه درخواست بده. اوضاع همیشه اینظوری نمیمونه. 

 

خوبه که با اطرافیانت ارتباظ برقرار میکنی. بنظر من روابظ اجتماعی برای زندگی خیلی خوب و مهم هستن. 

 

مواظب خودت باش عزیز مهربونم. 

:) بلا شدی هااا

ممنونم که منو اینجوری میبینی .

میبوسمت عسل .نا امید نیستم فقط تو شزایط عجیبی ام .

عزیز منی

صرفا برای اینکه بگم از الف تا ی رو خوندم. امیدوارم اوضاع به وفق مرادت بشه 👌

بی اندازه ماچ .

کوروش شیرین زبون و دوست داشتنی

چقدر خوب که با خانواده انگلیسی مچ شدید.

مرسی زهره .

اره امیدوارم تو مسیر شعلیم هم این اتفاقه بیفته برام.

واقعا خوشحالم که حال دلت بهتره عزیزم

ممنونم نادیا جانم .

سلام

میتونی برای ارسال سریع و ساده دلنوشته هات از ویترین استفاده کنی

دانلود از بازار

https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app

 

برای دیده شدن مطالبت نیازی به فالوور یا ممبر هم نداری

ممنون

:)

چه پرستاری قشنگی بشی تو :-**

ووویی:))

مینا جانم

سلام امیدوارم حالت خوب باشه

مینا من شخصا کاری به جمعه شنبه ندارم وقتی بعد مدتها میای پست میذاری کامنت گذاشتنم نمیاد

پست قبلی هم برای داداشت خیلی ناراحت شدم برای توهم

...

مینا برای چی حقوقت رو قطع کردن وقتی درآمدی نداری؟ صرفا به خاطر اینکه دانشگاه میری.دانشگاه رفتن که درآمد نداره 

...

امیدوارم اوضاعتون با حمید ختم به خیر بشه

...

آی چقد دوس دارم اون ون هارو

از همونا نیست که داخلش شبیه خونه ست؟دخترم خیلی دوس داره و ارزوشه ازونا بخریم وباهاش بریم سفر

تندتند بیا بنویس دیگه

 

 

سلام عسلم.
اینجا کامنتم نمیاد و نمیتونم و میل ندارم نداریم عزیزم :))

برای اینکه خاک تو سرشون :/ واقعا چی بگم.

ممنونم..

منم منم . آره از اونا که پشتش همه چی هست ...

سلام مینایی جانم.

خوبی عزیزم؟

چقدر پستت به جونم چسبید آخرشبی.

منم یه روزایی هست که پست مینویسم چشمم خشک میشه اما میبینم کسی کامنت نذاشته.انگار یه روزایی همه با هم هماهنگ میشن که نباشن.به قول تو بیشترم شبای روزای تعطیله که اینطوریه.

 

ذوق و شوقت برای یادگیری منو دقیقا یاد آوای چندسال پیش میندازه.منم خیلی حس خوبی داشتم از اینکه یاد بگیرم اما یهویی بی حوصله شدم.

خوشحالم برات که جریان دانشگاه داره خوب پیش میره.تو موفق میشی من میدونم.

 

خب خوبه که مشاوره ی زوجی رو شروع کردین.امیدوارم نتیجه بخش باشه و اون چیزی که به صلاح جفتتونه پیش بیاد.باید حین مشاوره صبور بود.هردوتون.

 

امیاوارم اون شخصی که میخوای برای کوروش زود پیدا بشه و خیالت از این بابت راحت بشه.میدونی که من بچه دوست نیستم اما کوروش خیلی شیرین زبونه و مگه میشه دوسش نداشت؟؟اگر نزدیکت بودم با جون و دل اون تایمایی که دانشگاهی کنارش میبودم.

 

آخ امان از این تپش قلب.من قبلا اصلا تجربه ش نکرده بودم اما چند وقتیه که درگیرشم.درسته که زیاد پیش نمیاد برام اما وقتی پیش میاد اذیتم میکنه واقعا.

 

مواظب خودت باش عزیزم و مرسی که نوشتی برامون.

شب خوبی داشته باشی رفیق❤️

عه وا سلام منم داشتم پست تو رو میخوندم و کامنت میذاشتم همین الان :))
بعد جالبیش اینه من اکثرا بعد از یه مدت طولانی که میخوام بنویسم یهو میبینم عه اتفاقی مصادف شده با جمعه ها :/

ممنونم آوا . کلا یادگیری هر چیزی پروسه ی خوبیه . کاش میشد زندگیمونو به جای قرتی بازی ها و اعصاب خردی های رابظه صرف یادگیری میکردیم :/

آمین عسلم.

کوروش واقعا گوشتش شیرینه توله. امروز حمید میرفت اتاقش که لگوهای کوروشو ببینه ،بهش میگفت به نظرت درسته بدون اجازه میری تو اتاقم ؟؟ باز صبح به من میگفت درسته دارم بازی میکنم اما تو بیا پیشم بشین من اون صورت قشنگتو همش ببینم :))
وای ممنون واقعا . خیلی ترجیح میدم یه خانم ایرانی پیدا کنم. خدا کمکم کنه واقعا

آره آوا خیلی اذیت میکنه . توی دلم یهو انگار رخت میشورن

مرسی عزیز. میبوسمت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
این کاشونه رو به بهانه ی زنده نگه داشتن ذوق نوشتن از زندگی درست کردم.
رسم مهمانی تو کاشونه ی من عشق ورزیدنه .
من به تو مهر و دوستی میدم و تو هم توی جهان پخشش کن :)
نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاشش رو میکنه که با صداقت و بی پرده تجربه ی زندگیش رو قلم بزنه.
اگه مدل زندگی کردنش رو دوست نداشتی ، حتما میتونی دوستهای خوب هم اندیشه ی خودت رو تو کاشونه ی دیگه ای پیدا کنی و حالشو ببری.
عشق و دوستی من به تک تکتون :)

روی لینک من کی هستم؟ کلیک کن تا بیشتر منو بشناسی .
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان