نمیدونم از نوشتنم دیگه قطع امید کرده بودید یا نه اما من همش در حال بدو بدو بودم .
شروع دوباره بعد از تعطیلات نیم ترم خیلی برام سخت بود.
شروع دوباره همیشه سخته .
شروع دوباره ی باز کردن قلبت برای کسی،شروع دوباره ی درس خوندن،شروع دوباره ی ورزش و هر چیز دیگه ای بعد از اینکه یه مدت پشتت باد خورده .
خودم از اون طرف دست و پا میزدم ، کوروش از این طرف قاطی کرده بود .
بالاخره برای اولین بار تو سال تحصیلی حال حاضر مدرسه اش منو خواست و معلمش باهام صحبت کرد .دقیقا روزی که خودم میخواستم با معلمش حرف بزنم .
میخواستم بپرسم تو مدرسه هم رفتارش بد شده یا تو خونه فقط جیگر منو خون میکنه ؟ که دیدم بعععله اونجا هم همه رو سرویس کرده .
معلمش گفت البته خیلی بچه ها بعد از تعطیلات طولانی یه مدت بدقلق میشن و منم رفتار کوروش رو میذارم بر همون حساب تا ببینیم چی میشه.
ولی تو خونه خیلی اذیت کرد و اذیت شد .
خیلی حس کردم چقدر درمونده ام از مدیریت اوضاع.
خلاصه که با یه درمانگر کودک توی ایران تماس گرفتم .
بهم گفتن توی رفتارهایی که من تعریف میکنم نشونه هایی از بیش فعالی دیده میشه .ولی گفتن حتما باید توی کلینیک های خاص مورد بررسی قرار بگیره و مطمئن بشیم قبل از اینکه بتونه کوچکترین مشاوره ای بده .
دیگه من رفتم به درمانگاهمون گفتم ، اونام گفتن مدرسه باید براش وقت بگیره و مدرسه هم بعد چند روز زنگ زد گفت براش نوبت گرفتیم و چند ماه طول میکشه چون توی نوبته .
دیگه تصمیم گرفتم تا نیمه ی ژانویه صبر کنم اگه نوبتش نشد ببرمش یه کلینیک خصوصی و اگه شده تمام پس اندازمونم بره ولی این داستان درست شه .
البته امروز که مینویسم اوضاع ما بهتر شده ولی میدونم نمیتونم همینجوری کج دار و مریز جلو برم .
شروع دوباره ی کالج هم اگرچه سخت بود اما الان خیلی بیشتر از نیم ترم پیش روی درسهام سوارم و میفهمم .برای قبل تعطیلات کریسمس دوباره دو تا اساینمنت برای تحویل دادن دارم و امروز رو شیمی کار کردم و تا فردا بارگزاری میکنم و میمونه زیست که تا بیست روز دیگه براش وقت دارم . هنوز نمیدونم برای فیزیک قبل کریسمس بارگزاری میشه توی سایت یا بعد سال نو ... ولی حس میکنم از پس اون هم میتونم برلیان و ریاضی رو هم تو ژانویه دو تا امتحان مهم ازش دارم که اونم مطمئنم عالی میشه و فقط میمونه زبان که پوستمو کنده بچه ها ...
واقعا با خوندن متن های طولانی ریدینگ چالش دارم و جواب دادن به سوالهاش عذابه برام .
این از اوضاع درسی
از نظر سلامت روان احساس و اوضاعم بهتره. حالا مرتب سرترالین میخورم و احتمالا از قبل ژانویه فلوکسیتین رو هم شروع میکنم .
هرچند که دوای درد من فقط ورزشه و اینو با تمام وجود میدونم که اگه میتونستم ورزش کنم اصلا نیاز به دارو نداشتم .
راستی نمیدونم درمورد دادگاه آخر حضانت گفتم براتون یا نه ؟
بابای کوروش دوباره نیومد و نخواست دیگه کوروشو ببینه .
با اینکه خیلی خیلی قلبم ناراحت شد ولی خیلی از خودم خوشحالم که اقدامات قانونی کردم .خیلی خوشحالم که جرات کردم.خیلی خوشحالم که تکلیفمو مشخص کردم .
بعدا هم سرم پیش کوروش پایین نیست .
در کنار اینها باز گاهی بهش فکر میکنم . به اون مردی که دوستش داشتم و فکر میکردم مصداق مثل خون در رگهای من توی زندگیمه.
و فکر هم نمیکنم هیچوقت قراره این فکر های گاه و بیگاه از زندگی من حذف بشن .
بچه ها یادتونه من چقدر دلم میخواست گلهایی که ایران داشتمو با خودم بیارم اینجا ؟ و تا اونجایی هم که میشد قلمه آوردم و چندتایی هم زنده موندن.الان از همشون دوباره تکثیر کردم .
اوضاع گلهای خونه ام خیلی قشنگ و دوست داشتنیه .
توی بلک فرایدی یه استند برای گلها خریدم که چوب های جدا از همه و باید سر فرصت پیچشون کنم تا بتونم استفاده کنم .یه کتونی آدیداس خیلی خوب برای کوروش خریدم چون دیگه واقعا نداشت.سی سی کریم و کرم های روز و شب و دور چشم با قیمت استثنایی خریدم .برای هدیه ی کریسمس کوروش از الان توی تخفیف ها خریدکردم.برای حمید هم یه ادکلن ورساچه خریدم با بیست و پنج درصد تخفیف.میخوام دیگه موهامو رنگ کنم و بیرون وقت گرفتم برای موی به این کوتاهی صد و پنجاه پوند میشد دکلره و هایلایت فانتزی.دیگه خودم میخوام امتحان کنم . ایشالا که موهام دم کریسمس نمیسوزه :/
خیلی کمتر کلیسا میرم چون درسها اجازه نمیدن.
کلاس های رانندگی یه هفته هست دو هفته نیست. انقدر بدقوله این آقای مربی که خدا میدونه . هر دفعه فکر میکنم این آخرین روزیه که دیدمش دیگه جواب تلفن نمیده انقدر که دیر جواب میده. بعد آدم مرتبی نیست که تقویمش همراهش باشه هر سری همون لحظه بتونم وقت بعدی رو تنظیم کنم .ولی دستم راه افتاده و اعتماد به نفسم بالا رفته .
برای کریسمس هم حمید دعوتم کرده بود که باهاش برم خونه ی دوست متاهلش توی سوییس.
خیلی دلم نبود .راستش اولویتم اون جریان کلینیک بردن کوروشه و ترجیح میدادم تعطیلات اون مدلی نرم .که حمید انقدر گفت و گفت که سال بعد کی مرده کی زنده است و تو مهمون منی و همه چیز پای منه و فلان گفتم بریم .
بعد میدونی برای ویزا گرفتن چی شد ؟
هیچ ، تاریخ پاسپورت کوروش تموم شده و من فکر میکنم پاسپورت ایرانی رو فقط پدر باید بگیره اما دیروز یه دوستی گفت اگه همینجا برم سفارت ایران و نامه ی دادگاه حضانت رو ببرم به خودم میدن .
البته که اینم میذارم برای سال دیگه و برای کریسمس احتمالا میریم لندن . حمید دو تا دوست خانم داره که بچه دارن .میریم با اونا بگردیم اگه خیر بود و جور شد .
آخرین خبر رو هم بنویسم یا پرچونگی میشه ؟؟
میذارم بعدا مینویسم .
دیگه برم برای کوروش یه آش دوغ مشتی بار بذارم و ببینم میشه قبل خواب صورت و ابروهام رو اصلاح کنم و دیگه خمینی نباشم ؟
آقا دیگه راضی باشید خیلی نوشتم ...
برام کامنت بذارید و گپ بزنید . دلم اینجا به همین قرتی بازی ها خوشه .
میبوسمتون.